خداى عزوجل به شهادت من و شما فرمان داده است، بر شما باد که صبر و شکیبایى را پیشه خود سازید(۱).
منبع:
۱-ابصار العین ص ۱۱۱.
صدها تن از اندیشمندان، نخبگان، اساتید حوزه و دانشگاه، پژوهشگران و مؤلفان آثار علمی، همراه با حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی، چهارشنبه شب در سومین نشست اندیشه های راهبردی جمهوری اسلامی، به تعامل فکری و بررسی ابعاد مختلف موضوع زن و خانواده پرداختند.
هدف نشست های اندیشه های راهبردی که دو جلسه قبلی آن با موضوع «الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت» و «عدالت» برگزار شده است، ایجاد فضایی علمی و تخصصی برای تضارب آرا و اندیشه ها در جهت ایجاد گفتمان علمی و کاربردی و تصمیم سازی درباره موضوعات راهبردی و مورد Ù �یاز کشور است.
در این نشست 4 و نیم ساعته صاحبنظرانی که مقالات و پژوهشهای آنان از میان 188 مقاله رسیده به دبیرخانه نشست به عنوان آثار برتر شناخته شده، به بیان دیدگاهها و طرح نظریات خود پرداختند.
خانم دکتر نوابی نژاد استاد دانشگاه تربیت معلم به عنوان اولین سخنران نشست، در مقاله ای با نام آسیبها و الگوهای مطلوب خانواده به بررسی تغییرات منفی و مثبتی پرداخت که نهاد خانواده در چند دهه اخیر شاهد بوده است.
این استاد دانشگاه تغییر در الگوی ازدواج، تغییر سبک زندگی برخی زوجها به واسطه افزایش تحصیلات و اشتغال زنان، تغییر نگرش در برخی افراد دربار ه مقدس بودن پیوند زناشویی، کاهش تمایل به فرزندان بیشتر، خشونت فیزیکی و روانی برخی مردان و تبلیغات ماهواره ای را از جمله آسیبهای موجود در موضوع زن و خانواده دانست.
دکتر نوابی نژاد با بیان شاخصه های الگوی مطلوب خانواده و بررسی عواملی همچون صمیمیت، انعطاف پذیری و «تعامل فکری در پویایی و سلامت خانواده» تأکید کرد: مطالعات جامعه شناختی، مشاهدات عینی و مطالعات غربی نشان می دهد رابطه معناداری میان دین و معنویت با سلامت روانی فردی – خانوادگی و اجتماعی وجود دارد که باید در جامعه کنونی تقویت شود.
دکتر بانکی پور فرد استادیار دانشگاه اصفهان نیز در سخنان خود با بررسی تفاوت مقوله خانواده در الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت و الگوی توسعه غربی نتیجه گرفت برخلاف الگوی غربی، خانواده در نگاه اسلامی، سلول اصلی پیکره اجتماع به شمار می رود.
دکتر بانکی پور فرد با بیان آمارهای ازدواج و طلاق در سالهای اخیر، به بررسی علل افزایش نسبی سن ازدواج پرداخت و با انتقاد از روند برنامه های 5 ساله توسعه گفت: مشکلات اقتصادی – توسعه شهرنشینی و تمرکز بر رفاه فردی از جمله موانع ازدواج است اما غالب این مشکلات ریشه اجتماعی و فرهنگی دارند که باید برای آنها، چاره اندیشی کرد.
این پژوهشگر با چند پیشنهاد سخنان خود را پایان داد: منطبق شدن برنامه های توسعه با سیاستهای نظام درباره خانواده، وضع و اجرای قوانین تسهیل کننده ازدواج، عزم ملی برای نهضت خانواده سازی و آموزش مهارتهای زندگی به اعضای خانواده از مهمترین این پیشنهادها بود.
تعامل خانواده و دولت عنوان مقاله سخنران بعدی خانم دکتر علاسوند بود. دکتر علاسوند ظرفیت سازی در خانواده، اصلاح الگوی سبک زندگی و عاملیت خانواده را در روند دستیابی به سرمایه و اعتبار اجتماعی مهم خواند و با انتقاد از نسبی گرایی در ارزشها گفت نظام معنایی و هویتی خانواده نباید بر مبانی عرفی شکل گیرد.
دکتر علاسوند در تشریح الگوی مطلوب ارتباطی دولت با خانواده افزود: در شیوه غیرمستقیم این ارتباط، دولت به مسائلی همچون اقتدار بخشی به خانواده و حمایت از «پدر، مادر و همسر» می پردازد اما در شیوه مستقیم ارتباط، خانواده در هر گونه سیاست گذاری و برنامه ریزی سه قوه نقش محوری بر عهده می گیرد، و تسهیل عملکردهای خانوادگی، اتخاذ راه حلهای سیستمی و تقویت نهادهای هنجارساز خانواده بویژه آموزش و پرورش و رسانه در دستور کار جدی قرار می گیرد.
حجت الاسلام پیروزمند سخنران بعدی سومین نشست راهبردی هم اندیشی جمهوری اسلامی بود که با عنوان «تکامل گرایی در مسئولیت اجتماعی زنان از منظر اسلا م»، مقاله خود را ارائه کرد.
این محقق حوزه و دانشگاه با تشریح دیدگاههای مختلف درباره تکامل گرایی زنان گفت: تکامل گرایی زنان به معنای اهتمام به تربیت نسلی «متعهد، انقلابی، کارآمد و تکامل طلب» است و با تأکید بر مسئولیت پذیری اجتماعی برای اقامه قسط و عدل، نقش آفرینی زنان را در تعریف و تحقق سبک زندگی اسلامی – ایرانی تبیین می کند.
حجت الاسلام پیروزمند با اتکا به نظریه مطرح شده، این راهبردها را برای تحقق تکامل گرایی در مسئولیت اجتماعی زنان مطرح کرد: «انتخاب نظریه برتر در کارکرد اجتماعی زنان از طریق برگزاری کرسیهای آزاد اندیشی، آموزش فراگیر و تدریجی الگوی برتر و حمایتهای قانونی از فرصتهای شغلی متناسب با ویژگیهای طبیعی زن و مرد».
در ادامه نشست خانم دکتر میرخانی عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس به بیان دیدگاههای خود در زمینه «رسالت مادری، مقاصد شرعی، مکاتب و معاهدات بین المللی» پرداخت.
دکتر میرخانی با بررسی دیدگاه اسلام درباره رسالت عظیم مادر در حفظ دین، نقش مادر در حفاظت از نسل و نقش مادر در حفاظت عقلانی و تربیت اعضای خانواده گفت در مکاتب اومانیسم و فمینیسم، نقش مادر به شدت افول می یابد و جایگاه زن و مادر در حد یک عنصر مادی تنزل پیدا می کند.
این استاد دانشگاه برای تحقق رسالت حقیقی مادر پیشنهاد کرد مادران تحت حمایت بیمه بازنشستگی و از کارافتادگی قرار گیرند و فرهنگ سازی مناسب قرآنی درباره جایگاه مادر انجام شود.
خانم دکتر عظیم زاده عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق، دیگر سخنران سومین نشست راهبردی هم اندیشی در جمهوری اسلامی، موضوع تقابل فمینیسم و کارکردهای خانواده را برای سخنرانی خود انتخاب کرده بود.
وی جامعه پذیری کودکان، تداوم حیات خانواده، حمایت عاطفی، و تثبیت جایگاه اجتماعی را از جمله کارکردهای خانواده در علم جامعه شناسی خواند و گفت: فمینیسم به عنوان واکنشی در برابر فرهنگ قرون گذشته اروپا، آثار بسیار مخربی بر کارکردهای خانواده برجای گذاشته و عملاً به عاملی برای فروپاشی نهاد خانواده در غرب تبدیل شده است.
دکتر عظیم زاده تقویت همه جانبه نهاد خانواده را، راه حل اصلی بسیاری از مشکلات موجود دانست.
سخنران بعدی این نشست خانم دکتر جمیله علم الهدی دانشیار دانشگاه شهید بهشتی بود. وی در تشریح تغییر اصول سیاستگذاری در حوزه آموزش زنان گفت: این سیاستگذاری باید بر پذیرش تفاوتهای فطری و طبیعی جنسیتی استوار باشد چرا که در غیر اینصورت سبب محرومیت مضاعف زنان خواهد شد.
دکتر علم الهدی با تأکید بر لزوم درنظر گرفتن مزیتهای نسبی در آموزش زنان افزود: عدالت جنسیتی در مفهوم عمیق خود باید به عنوان یک هدف آموزشی مورد توجه کامل قرار گیرد.
خانم زعفرانچی سرپرست گروه بررسی مسائل زنان در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در مقاله خود با عنوان «زنان مسلمان و شیوه های تأثیرگذاری در نظام بین الملل» به بررسی تأثیر حضور زنان مسلمان بخصوص در قالب سازمانهای غیردولتی، نشست های بین المللی و ارائه دیدگاههای اسلام پرداخت.
در این مقاله با اشاره به دو دیدگاه متحجرانه و غربی درخصوص زن و خانواده و تبعات منفی آن برای زنان در جهان تأکید شده است: باید با طرح ادبیات جدید در حوزه زنان Ú �ه دارای ویژگیهای برگرفته شده از اصول و دستورات اسلام است، گفتمان جذاب اسلامی را در مجامع بین المللی مطرح کرد.
خانم زعفرانچی در مقاله خود چند پیشنهاد نیز ارائه کرد. تلاش جدی و همه جانبه برای احیای کانون خانواده در اسناد جهانی و حضور فعال و برنامه ریزی شده در عرصه های
بین المللی برای اصلاح و بازنگری اسناد جهانی، از جمله این پیشنهادها بود.
خانم صابری نیز در این نشست در مقاله ای با عنوان «مقایسه تطبیقی دو رویکرد مکتب اسلام و فمینیسم به تأمین امنیت اقتصادی زنان» دیدگاه مکاتب فکری الهی و غیرالهی درخصوص امنیت اقتصادی زنان را تشریح کرد.
خانم صابری با اشاره به اینکه اسلام جایگاه زن را در خانواده و اجتماع بصورت توأمان در نظر گرفته، به آسیب شناسی وضعیت امنیت اقتصادی زنان در کشور بویژه خلاءهای قانونی ، وورد بی رویه زنان به مشاغل کاذب، و کمرنگ شدن نقش زن در خانواده پرداخت.
حجت الاسلام زیبایی نژاد مسئول دفتر مطالعات و تحقیقات زنان حوزه علمیه قم، به عنوان آخرین سخنران نشست، در مقاله ای تحت عنوان «الزامات فقهی اساسی در تدوین الگوی اسلامی زن و خانواده» به بررسی نقش فقه حکومتی و راهبردی در نظام اسلامی و پویایی و قابلیت های اجتماعی آن پرداخت و نتیجه گرفت: فقه حکومتی و راهبردی، قدرت الگوسازی بویژه در عرصه زن و خانواده را دارد.
در سخنان آقای زیبایی نژاد آسیب های موجود در نگرش های فقهی از جمله، غلبه نگرش انتزاعی، جزء نگری، ضعف حساسیت نسبت به اعتقادات و اخلاق و کم توجهی به مناسبات نهادهای حقوقی، مورد توجه قرار گرفت و بر لزوم بازتولید فقه و تبیین فقه حکومتی برای اداره اجتماع تأکید شد.
پس از سخنان ده نفر از استادان و صاحبنظران، اندیشمندان و متفکران حاضر در سومین نشست راهبردی، به نقادی مباحث مطرح شده و بحث و تضارب آرا درباره مقالات ارائه شده پرداختند. سخنرانان نشست نیز ضمن پاسخگویی، از مطالب ارائه شده د فاع علمی کردند.
در ابتدای این دیدار دکتر واعظ زاده دبیر نشست اندیشه های راهبردی گزارشی از فعالیت دبیرخانه این نشستها بیان کرد و گفت: در یک سال گذشته دو نشست با موضوع الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت و عدالت برگزار شده است که این مباحث در مراکز علمی و دانشگاهی انعکاس یافته و نشستهایی در امتداد این موضوعات برپاه شده است.
دکتر واعظ زاده با اشاره به اهمیت نقش رسانه ها در عمومی شدن موضوعات مطرح شده در نشستها افزود: مجموعه مباحث گذشته نشستهای راهبردی به صورت مدون منتشر شده است که گنجینه ارزشمندی از نظرات اساتید محترم دانشگاه و حوزه و منبع خوبی برای محققان است.
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان اروپا، دانشجویان عضو این اتحادیه را فرزندان عزیز ملت ایران و سرمایه های ارزشمند کشور برشمردند و “علم آموزی به معنای دقیق کلمه” و “گسترش فکر درست و تبیین مواضع حقیقی نظام جمهوری اسلامی” را از وظایف این دانشجویان دانستند.
ایشان در تبیین وظیفه ی اصلی دانشجویان، یعنی؛ “علم آموزی"، نبود اقتدار علمی و معنوی را مشکل بزرگ دوران قبل از انقلاب و زمینه ساز وابستگی به بیگانگان دانستند و خاطر نشان کردند: پیروزی انقلاب اسلامی و روحیه غیØ ± قابل توصیف حضرت امام خمینی(ره) در اتکاء به خدا و اعتنا به ملت، زمینه ساز باور ملی، بیرون آمدن از حصار روحی و حل مشکلات کشور شد.
حضرت آیت الله خامنه ای در معرفی دومین ماموریت دانشجویان خارج از کشور، بر ضرورت “گسترش فکر درست و تبیین مواضع حقیقی نظام جمهوری اسلامی” در مواجهه با دشمنان تاکید کردند و افزودند: ایران اسلامی در رویارویی با استکبار و شبکه پیچیده و عظیم اقتصادی و تبلیغی وابسته به آن، موفقیتهای چشمگیری داشته، که مقابله با تحریمها و پیشرفت در موضوع هسته ای بخشی از این دستاوردها بوده است و این روند پیروزی ادامه خواهد داشت.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با تاکید بر ضرورت مجاهدت، تقویت نقاط مثبت و تواناییهای علمی در این مسیر، خاطر نشان کردند: دشمن با اعمال حجم وسیعی از اقدامات سیاسی و امنیتی و اقتصادی در همه ابعاد در مقابل جمهوری اسلامی ایران، مرتب در حال لغزش و شکست است.
پیش از بیانات رهبر انقلاب، حجت الاسلام اژه ای نماینده ی مقام معظم رهبری در اتحادیه ی انجمن اسلامی دانشجویان اروپا، با اشاره به چهل و ششمین نشست سراسری این اتحادیه، گزارشی از دستاوردها و موفقیت های اتحادیه در عرصه های علمی و پژوهشی بیان کرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح دیروز(چهارشنبه) در دیدار وزیر، مسئولان وزارت امور خارجه و سفیران جمهوری اسلامی، بیداری اسلامی در منطقه و حوادث کشورهای غربی را بی سابقه و بسیار مهم دانستند و تأکید کردند: دستگاه دیپلماسی کشور در این اوضاع پیچیده و حساس، باید با تبیین حرف نو نظام اسلامی یعنی حضور توأمان مردم و ارزشهای الهی در جامعه، به نقش آفرینی مؤثر بپردازد.
حضرت آیت الله خامنه ای، مسئولان وزارت امور خارجه و سفیران جمهوری اسلامی را فعالان خط مقدم پیکار عظیم بین المللی در عرصه دیپلماسی خواندند و خاطرنشان کردند: دیپلماسی ، به علت اصطکاک منافع کشورها، عرصه مقابله و چالش است اما فعالیت در دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی، فراتر از فعالیت متعارف دیپلماسی در جهان است چرا که سفیران ایران، نماینده نظامی هستند که ذات مستکبران با ماهیت اسلامی آن در تضاد عمیق است.
رهبر انقلاب با یادآوری نگرانی و وحشت جبهه استکبار از نام اسلام افزودند: اسلام با پایه ها و مبانی استکبار یعنی ظلم و تجاوز و اشغالگری مبارزه می کند به همین علت زورگویان جهانی از نفسِ گرایش ملتها به اسلام متوحش می شوند، همچنانکه در حوادث ماههای اخیر منطقه، از ظواهر و نشانه های اسلامی بودن تظاهرات ملتها و پیروزی اسلØ �م گرایان در انتخابات، علناً ابراز نگرانی کرده اند.
ایشان در تبیین بیشتر خصومت گسترده مستکبران جهان با نظام اسلامی، نقش اسلام را در شکل گیری جمهوری اسلامی و پیشرفتهای 3 دهه اخیر ملت ایران، نقشی بی همتا دانستند و خاطرنشان کردند: نظام منتخب ملت ایران، با نام اسلام و با برجسته کردن شعارهای اسلامی به پیش رفته است به گونه ای که اکنون دانشمندان جوان این سرزمین در علوم و صنایع بسیار پیشرفته نظیر هسته ای و نانو، با افتخار از بسیجی بودن خود سخن می گویند و استکبار نیز به همین علت یعنی به دلیل نقش آفرینی مبنایی اسلام در این سرزمین، به مقابله با جمهوری اسلاÙ �ی مشغول است.
حضرت آیت الله خامنه ای، خصومت زورگویان جهانی با ایران اسلامی را موجب بروز چالشهایی فراتر از چالشهای معمول در مسیر دیپلماسی کشور برشمردند و با استناد به این واقعیت، به فعالان دستگاه سیاسی خارجی تأکید کردند: فعالیت مؤثر در این عرصه، در درجه اول نیازمند قوت قلب، اعتماد به نفس و عزم راسخی است که جز با اخلاص و توکل، اعتماد به پروردگار، حسن ظن به وعده های صادق الهی و استحکام درونی ساختار دستگاه دیپلماسی، بدست نخواهد آمد.
ایشان، استحکام درونی دستگاه دیپلماسی کشور را به «تقویت معنوی هرچه بیشتر عناصر فعال و مرتبط با دستگاه سیاست خارجی و سفارت خانه های ایران» منوط دانستند و افزودند: این استحکام درونی همچنین به مراقبت معنوی و افزایش روز افزون رابطه خانواده های سفیران با پروردگار متعال و حسن ظن حقیقی و همگانی به وعده های خداوند نیازمند است ضمن اینکه اگر استحکام درونی در هر جامعه ای به دست آید، هیچ چیز توانایی مقابله با این جامعه را ندارد..
حضرت آیت الله خامنه ای، جایگاه کنونی جمهوری اسلامی را از نشانه های آشکار تحقق وعده های الهی به مؤمنان مجاهد خواندند و خاطرنشان کردند: در پرتو ایمانِ توأم با تلاش و مجاهدت ملت و مسئولان، تهی دستی و غربت اوایل انقلاب اکنون به سربلندی و عزت تبدیÙ „ شده است به گونه ای که شعارهای ملت ایران اکنون در کشورهایی شنیده می شود که 30 سال با این ملت دشمنی کرده اند و این، معنای حقیقی پیشرفت و استحکام و قدرت است.
رهبر انقلاب، با اشاره به فریادهای الله اکبر و دیگر شعارها و نشانه های اسلامی در «مصرِ حسنی مبارک و انور سادات» افزودند: مهم نیست که این شعارها از کجا الهام گرفته است مهم این است که حرف ها، شعارها و خواسته های 30 ساله ملت ایران، اکنون در خاورمیانه، خلیج فارس و شمال افریقا، سبز شده است و این حقیقت، مصداق روشن وعده پروردگار کریم در یاری رساندن به ملت مؤمن ایران است که با تحمل سختی ها، در صراط مستقیم الهی تلاش و مبارزه کرده است.
حضرت آیت الله خامنه ای، تکیه بر واقعیات یاد شده را مبنای ضروری حرکت در عرصه «ظریف، خطیر و بسیار مؤثر دیپلماسی» برشمردند و در نگاهی آسیب شناسانه، خاطرنشان کردند: در برخی دوره ها، بعضی افراد در عرصه دیپلماسی و غیردیپلماسی، تصور می کردند پایبندی به ارزشها اجازه و امکان موفقیت نخواهد داد اما تجربه نشان داد که هر قدر پایبندی به اصول و آرمانها بیشتر باشد هیبت و احترام جمهوری اسلامی در نظر طرف مقابل بیشتر خواهد شد.
رهبر انقلاب با بیان مصداقی دیگر از آسیبهای عرصه دیپلماسی افزودند: در مقاطعی، برخی مسئولان، خیال می کردند اگر در ملاقاتهای بین المللی، همان حرف های صد سال اخیر طرف مقابل را به شکل دیگری تکرار کنند نتیجه بخش خواهد بود اما این کار، آنها را عملاًٌ در چشم طرف مقابل، تضعیف و سبک می کرد چرا که نشان می داد از خودشان چیزی ندارند.
ایشان، ایستادگی بر حرفهای «مبنایی، منطقی و مستدل» را موجب تقویت موضع در عرصه دیپلماسی و عامل اصلی مدیریت چالشها و طرفهای مذاکره کننده دانستند و افزودند: پیروزی در میز مذاکره، نیازمند هوشمندی، ظرافت، اعتماد به نفس، استحکام عقلانی و تحمیل استدلال برطرف مقابل است که دست یابی حقیقی به این عوامل، با اخلاص و توکل و معنویت امکان پذیر است.
رهبر انقلاب در تشریح عوامل بروز آسیب های احتمالی، مراقبت معنوی از خانواده و هوشیاری در مقابل رخنه های به ظاهر کوچک را مورد توجه قرار دادند و در مصداقی تاریخی خاطرنشان کردند: به فرموده امیرمؤمنان، زبیر در مجاهدتها و سختی ها نیز همراه ایشان بود اما وقتی پسرش بزرگ شد، این صحابه بزرگ تحت تأثیر خواستها و حرفهای پسر، به تدریج در مقابل حق ایستاد و برروی امیرمؤمنان شمشیر کشید و این واقعیت نشان می دهد که رخنه های کوچک، گاه به انحرافات بزرگ می انجامد.
حضرت آیت الله خامنه ای در بخش دیگری از سخنانشان در جمع وزیر و مسئولان وزارت امور خارجه و سفیران جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر، آرایش سیاسی دنیا را در حال تغییر اساسی برشمردند و افزودند: حوادثی بزرگ در منطقه، اروپا و در جهان در حال وقوع است که باید با هوشیاری کامل آنها را رصد کرد.
ایشان، حوادث ماههای اخیر در کشورهای اسلامی و عمدتاً عربی را انقلابهایی حقیقی اما در اندازه های متفاوت خواندند و افزودند: در دهه 60 میلادی، تحولاتی در بعضی از کشورهای عربی منطقه رخ داد و در دهه 90 نیز اروپای شرقی شاهد رویدادهای بزرگی بود اما حوادث کنونی در منطقه و اعتراضهای زنجیره ای در غرب، در عمق و عظمت، تفاوتهای بسیار اساسی با آن تحولات دارد.
رهبر انقلاب، «حضو ر حقیقی، پیش برنده و هدایتگر مردم» و «مخالفت امریکا با بروز این حوادث» را دو تفاوت اساسی تحولات کنونی منطقه و جهان با رویدادهای مشابه در دههای گذشته برشمردند و خاطرنشان کردند: برخی تصور می کنند امریکا در پشت صحنه، در حال مدیریت این تحولات است اما این تحلیل توهم محض است، همچنانکه 30 سال پیش نیز بعضی ها، با نگاه متوهم فکر می کردند انقلاب اسلامی طراحی امریکا بوده است.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به مواضع متناقض امریکا در قبال حوادث اخیر در مصر و دیگر کشورها خاطرنشان کردند: البته امریکاییها بدشان نمی آمد به جای مبارک، یک عنصر دمکرات و مردمی در اختیار داشتند، اما این امکان پذیر نبود چرا که اگر فردی مردمی، میهن پرست و حقیقتاً دمکرات روی کار آید حتماً به مخالفت با امریکا و صهیونیستها می پردازد.
ایشان، نگاه واقع بینانه به صحنه منطقه و جهان را ضرورت حضور قوی و مؤثر در عرصه دیپلماسی دانستند و افزودند: حرکت عظیم ملتها، نشانه بیداری آنهاست و این بیداری به استناد واقعیات گسترده و تردیدناپذیر، صبغه اسلامی دارد البته این بیداری اسلامی به معنای آن نیست که همه آنها حکومت اسلامی می خواهند و یا مدل حکومت اسلامی ایران را قبول دارند.
رهبر انقلاب اذعان رسانه های غربی به پیروزی اسلام گرایان در انتخابات حال و آینده کشورهای منطقه را نشانه دیگری از اسلامی بودن انقلابهای منطقه برشمردند و افزودند: در این اوضاع پیچیده و حساس، دستگاه سیاست خارجی کشور، در عرصه گسترده و مؤثر دیپلماسی جهانی، باید حرف نویِ جمهوری اسلامی را برای ملتها و برای جهان تبیین کند.
حضرت آیت الله خامنه ای «حضور توأمان مردم و ارزشهای الهی در جامعه» و «ارزشهای معنوی و الهی همراه با اراده مردم و نه تحمیل بر مردم» را، حرف نو و اساسی جمهوری اسلامی خواندند و تأکید کردند: دستگاه دیپلماسی باید با حکمت و منطق، مواضع طرفهای دیگر را به تدریج به مواضع خود نزدیک کند و با تکیه بر «حÚ �مت، عزت و مصلحت» و حفظ «عزت ملی و عزت هویتی»، به وظایف سنگین خود عمل نماید که در این مسیر هیچگونه تسلیم و کوتاهی نه در مرحله باورها و نه در مرحله عمل، نباید وجود داشته باشد.
رهبر انقلاب اسلامی در بخش دیگری از سخنانشان با اشاره به پیشرفتهای مستمر کشور افزودند: البته در این حرکت عمومی رو به جلو، کمبودها و نواقصی در عرصه های اقتصادی، فرهنگی و دیگر زمینه ها وجود دارد اما مهم این است که می خواهیم آنها را برطرف کنیم ضمن اینکه این نواقص به مراتب کمتر از آن است که دشمن با بزرگ نمایی مطرح می کند، تا نقاط قوت را بپوشاند.
ایشان در پایان سخنانشان تأکید کردن د: باید حوادث بی سابقه و عمیق منطقه و جهان را با هوشیاری رصد و با تصمیمات و اقدامات هوشمندانه و حکمت آمیز، در این عرصه نقش مؤثر ایفا کرد.
در این دیدار پیش از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، وزیر امور خارجه با بیان گزارشی از گردهمایی سفیران و رؤسای نمایندگی های خارج از کشور، تحت عنوان دیپلماسی و بیداری اسلامی افزود: تلاش دستگاه دیپلماسی، حرکت در جهت اصول و مبانی انقلاب اسلامی، از جمله گفتمان مبتنی بر اندیشه های حضرت امام (ره) و رهبری در جهت پیشبرد سیاست خارجی است.
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، در پیامی درگذشت همشیره مکرمه آیت الله جوادی آملی را تسلیت گفتند.
متن پیام به این شرح است.
بسم الله الرحمن الرحیم
آیت الله جناب آقای جوادی آملی دامت برکاته؛
در گذشت همشیره مکرمه آنجناب را به جنابعالی و دیگر بازماندگان تسلیت عرض می کنم. بقای عمر جنابعالی و رحمت و مغفرت برای آن مرحومه از خداوند متعال مسئلت می کنم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سید علی خامنه ای
3/ دی ماه / 1390
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر دوشنبه در دیدار مسئولان و دست اندرکاران حج امسال، حج را فرصت بزرگ و لطف و نعمت خداوندی برشمردند و خاطرنشان کردند: شکر کامل این نعمت بزرگ الهی در قدرشناسی و استفاده حداکثری از این فرصت بی نظیر است که امسال به عنوان نمونه در برگزاری مطلوب و با شکوه دعای کمیل و دعای عرفه تجلی پیدا کرد.
رهبر انقلاب اسلامی، ظرفیتهای حج را بالاتر و وسیع تر از این دانستند و افزودند: یکی از فرصتهای عظیم حج، امکان گسترش تفکر اسلامی بر مبنای «وحدت دیانت و سیاست» و «حضور دین در عرصه های مخØ �لف زندگی» است که جا دارد معارف ناب اسلامی به صورت صحیح و متقن در اختیار تشنگان این حقایق قرار گیرد.
ایشان در بخش دیگری از سخنانشان با اشاره به نقش و اهمیت رفتار زائران ایرانی در معرفی حقایق موجود در ایران اسلامی خاطرنشان کردند: یک زائر ایرانی باید مظهر انسانی متدین مؤدب، مرفه، با انضباط، مهربان با دیگران و معتقد به برادری اسلامی باشد و این تبلیغ عملی از هر سخن و بیانی مؤثرتر است.
حضرت آیت الله خامنه ای همچنین افزودند: برنامه ریزی در حج باید به گونه ای باشد که یک حاجی از فرصت حضور خود در سرزمین وحی، بیشترین بهره برداری معنوی را از قرآن و ادعیه و مØ �ارف آن داشته باشد.
در ابتدای این دیدار و پیش از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حجت الاسلام والمسلمین قاضی عسگر نماینده ولی فقیه و سرپرست حجاج ایرانی در گزارشی با اشاره به اهتمام مسئولان و متولیان برگزاری حج امسال به پیگیری تدابیر رهبر معظم انقلاب در ارتقاء رویکردهای فرهنگی – معنوی حج، به مجموعه اقدامات بعثه مقام معظم رهبری در این زمینه اشاره کرد.
همچنین آقای لیالی رئیس سازمان حج و زیارت نیز با ارائه گزارشی در مورد عملکرد بخش اجرایی حج امسال، مطالبی در مورد وضعیت عملیات انتقال و بازگشت حجاج، صرفه جویی های صورت گرفته و ارزیابی عملکرد مدیریت کاروانهای حج ارائه کرد.
علامه حسن زاده آملى در مورد راههاى خود سازى چنین توصیه مى فرماید:
1- تلاوت و بهره مندى از قرآن
2-دائم الوضو بودن
3-اعتدال در خوردن و آشامیدن، یعنى نه آن قدر زیاد بخورد که به شکم درد مبتلا شود، ونه آن قدر کم بخورد که قدرت بر انجام کارى نداشته باشد
4-اعتدال در گفتار
5-محاسبة نفس؛
6- مراقبه ؛
7- رعایت ادب اسلامى ؛
8-عزلت و گوشه نشینى ؛
9- تهجّد (شب زنده دارى ) ؛
10-تفکر و اندیشیدن ؛
11-یاد خدا در همه حال بودن ؛
12-ریاضت ؛
13-میانه روى در کارها؛
14-تعظیم امر خالق و شفقت با خلق ؛
15-تمسّک به ویژگىهاى عبادالرّحمن که قرآن مجید در سورة فرقان، آیات 63ـ 74 برشمرده است.
حضرت امام صادق(ع) فرموده: هرکس بوسيله خواندن زيارت عاشورا، جدم حسين(ع)
را زيارت کند ” چه از راه دور يا نزديک” به خدا قسم خداوند هر حاجت مادی و
معنوی داشته باشد به او می دهد.
زيارت عاشورا از احاديث قدسی می باشد. روايت صفوان در مورد زيارت عاشورا بيان
کننده اين امر است که جبرئيل امين اين زيارت را از طريق خداوند متعال برای پيامبر
(ص) قرائت نمود و اين زيارت از طريق معصومين به امام باقر(ع) رسيد و از طريق اين
امام معصوم به دست شيعيان و دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت(ع) رسيده است
ائمه ما شيعيان خصوصاٌ امام زمان(ع) تأکيد به خواندن و مداومت به خواندن اين زيارت
شريف داشته اند، چنانچه در ملاقاتی که سيد رشتی با امام زمان(ع) داشته اند، امام زمان
به سيد رشتی می فرمايند: که چرا عاشورا نمی خوانيد و بعد سه بار می فرمايند عاشورا،
عاشورا، عاشورا.(مفاتيح الجنان- شيخ عباس قمی)
را در خاكش و استجابت دعا را در كنار مزارش قرار داد.
امام باقر علیه السلام: چون جدّم حسین علیه السلام كشته شد فرشتگان با گریه و فغان به درگاه خداوند عزّ و جلّ فریاد برآوردند كه: اى سرور ما! آیا از كسانى كه برگزیده تو و فرزند برگزیده تو و بهترین آفریده تو را مى كشند چشم مى پوشى؟ خداوند عزّ و جلّ به آنان فرمود كه: فرشتگان من! آرام گیرید؛ به عزّت و جلالم سوگند از آنان انتقام خواهم گرفت گر چه به طول انجامد. آن گاه خداوند عزّ و جلّ امامانِ نسل حسین علیه السلام را به فرشتگان نشان داد و فرشتگان بدان شادمان گشتند. در میان آنان یكى ایستاده بود و نماز مى خواند. خداوند فرمود: با این قائم از آنان انتقام مى كشم.خوان
1- خود را علت اصلی تمام رویدادهای زندگی تان بدانید. هر چه شما بیشتر خودتان را علت و عامل اصلی وقایع زندگی تان بدانید، بیشتر قادر خواهید بود تعیین كننده رویدادهای آینده زندگی خود باشید. دیگران نیز ممكن است در این مسئولیت سهیم باشند، اما هنگامی كه انگشت خود را به سوی آنها نشانه میروید تمام قدرت خود را از دست میدهید. تمام سرزندگی و كارایی شما محو شده و شما بایستی وابسته ی تصمیمات و اقدامات دیگران باشید.
2- از تمام تعلقات و وابستگی های خود رهایی یابید. چیزهایی كه توانایی رها كردنشان را ندارید باعث آزار و عذاب شما خواهند شد. شما میتوانید خود را وابسته هر چیزی بكنید: یك شخص، یك شیء، یك خوراكی، یك ماده مخدر، یك شرایط خاص و یا یك روش زندگی خاص. هنگامی كه شما نسبت به از دست دادن چیزی كه وابسته اش گردیده اید تهدید میشوید، ترس، اضطراب و جنون وجود شما را فرا میگیرد. وابستگی ها به لنگر كشتی می مانند، شما را در یك مكان ثابت نگه میدارند و دیگر قادر نخواهید بود آزادانه به اطراف حركت كنید. از تمام وابستگی های خود دل بكنید و به آنها اجازه رهایی دهید. وقتی چیزی برای از دست دادن نداشته باشید، هیچ چیز جلودار شما نخواهد بود.
3- هر رابطه ای را میسر و شدنی سازید. هنگامی كه رابطه ای غیر ممكن و با ناكامی مواجه میشود، شما هزینه گزافی را در درون خود می پردازید. هر قدر رابطه از اهیمت بیشتری برخوردار باش، رنج شما نیز بیشتر خواهد بود. برای اینكه رابطه ای را میسر سازید باید خود، شرایط، و شریك خود را مورد بخشش و پذیرش قرار داده و به شریك خود اجازه دهید همانگونه كه هست باشد. وی را دوست داشته باشید و به وی قوت قلب و اعتماد بنفس دهید. مسئولیت موفقیت رابطه را به تنهایی بعهده گیرید.
4- تمام دلخوریها و آزردگی ها را رها كنید. دلخوری ها نشانه آنست كه شما جلوی چیزی را سد كرده اید. آن را كشف كنید و به آن اجازه رهایی دهید، خواهید دید كه دلخوری و ناراحتی شما نیز محو میگردد. احساس نفرت و بیزاری را نیز از خود دور كنید. تا زمانی كه خود را از نفرت رها نساخته اید، طعم آزادی را نخواهید چشید. برای رهایی از احساس نفرت و خشم باید خود، دیگران و زندگی را برای آنگونه كه میباشند مورد بخشش و پذیرش قرار دهید.
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح دیروز(سه شنبه) در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت حماسه نهم دی، اراده خداوند متعال و ایمان به توفیق الهی را عامل اصلی هدایت قلبها و دلهای ملت ایران برای حضور در عرصه های مختلف برشمردند و خاطرنشان کردند: حضور عظیم و خروشان مردمی در 9 دی 88 ، تجلّی بارزی از هویت و ماهیت انقلاب یعنی روح دیانت حاکم بر دلهای مردم بود.
ایشان در تبیین حقیقت حماسه نهم دی به دو عنصر “حضور گسترده مردمی” و ” ایمان دینی مردم ” اشاره کردند و خاطر نشان کردند: نهم دی 88، حادثه کوچکی نیست بلکه آن حرکت عظیم و ماندگار مردمی، شبیه حرکت بزرگ ملت در روزهای اول انقلاب است و باید تلاش شود در سالگرد این حماسه، حرف اصلی ملت ایران، یعنی حرکت در سایه دین و تحقق وعده های الهی تبیین شود.
حضرت آیت الله خامنه ای در تشریح اولین عنصر یعنی اهمیت حضور گسترده مردم در صحنه های مختلف افزودند: هنر اصلی امام خمینی(ره)، وارد کردن مردم به صحنه بود و در هرجایی که مردم با شجاعت، بصیرت و عمل متناسب با ایمان خود، وارد میدان شدند تمام مشکلات، و بزرگترین موانع در مقابل اراده مردم از بین می رود.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: در هر نقطه ی از جهان چنانچه مردم با هدف و شعار مشخص و ایمان و عمل متناسب، به عرصه بیایند هیچ عاملی قادر به مقاومت نیست و این یک نسخه کلی برای تمام ملتهاست، که امام خمینی (ره) به آن عمل کرد و ملت ایران هم با اعتماد به امام راحل عظیم الشان، آن را بصورت عملی اثبات کرد.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین در تبیین ایمان دینی مردم، به عنوان دومین عنصر اهمیت حادثه ماندگار نهم دی افزودند: آن معجزه گری که همه مردم را بسیج کرده، به صحنه می آورد و با وجود همه سختی ها آنان را در صحنه نگه می دارد، ایمان قلبی و دینی است چرا که بر اساس ایمان دینی، شما در هر شرایطی پیروز خواهید بود و شکست معنایی ندارد.
رهبر انقلاب اسلامÛ �، حماسه نهم دی را از این منظر کاملاً شبیه صدر اسلام و همچنین روزهای پیروزی انقلاب دانستند و خاطرنشان کردند: در این روز، مردم براساس وظیفه دینی خود به میدان آمدند تا نشان دهند بر خلاف تبلیغات فتنه گران، مردم ایران ضمن پایبندی به نظام جمهوری اسلامی از عزم و اراده دینی استوار برخوردارند.
حضرت آیت الله خامنه ای با یادآوری وقایع تلخ فتنه 88 افزودند: این فتنه، صرفا منحصر به حضور عده ای افراد در خیابانها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد.
رهبر انقلاب اسلامی Ø �ه نقش عاشورای حسینی و محرم، در تحقق حماسه نهم دی هم اشاره کردند و افزودند: همانگونه که در ابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد و امام خمینی (ره) فرمود؛ خون بر شمشیر پیروز است، در قضایای 9 دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد.
ایشان بر ضرورت پاسداشت این حماسه بزرگ تأکید کردند و دو توصیه نیز به دست اندرکاران ستاد بزرگداشت نهم دی داشتند: اولاً در بزرگداشت نهم دی جنبه های شعاری غلبه پیدا نکند و ثانیاً به عمق شعارها که حرف اصلی ملت ایران بود، توجه شود.
در ابتدای این دیدار آیت الله جنتی رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی با اشاره به عملکرد 32 ساله این شورا در هماهنگی مراسمهای بزرگ و گسترده مردمی گفت: حماسه مردم در 9 دی 88 بسیار فراتر از پیش بینی ها بود و ضد انقلاب را به کلی مأیوس کرد.
یحیی فرزند امّ طویل نقل کرده است روزی جوانی گریان نزد حسین (ع) آمد امام (ع) فرمود چرا گریه میکنی؟ جوان گفت مادرم فوت کرده است و با اینکه دارای اموالی بود، وصیت نکرده و به من امر کرده است اقدامی نکنم تا خبر آن را به شما برسانم
امام (ع) فرمود برخیزید تا نزد مادر این جوان برویم پس همگی برخاستیم و با امام تا خانه آن زن رفتیم امام (ع) مقابل در ایستاد و دعا فرمود که خداوند او را زنده کند تا وصیّت نماید
خداوند، او را زنده کرد ناگهان زن از جای خویش برخاست و تشهّهد گفت و در حالی که به حسین (ع) نگاه میکرد، گفت ای مولای من ! داخل خانه شو و مرا امر فرما
حضرت، وارد خانه شده، کنار او نشست و فرمود وصیّت کن، خداوند تو را رحمت کند زن وصیّت کرد و سپس جان سپرد
__________________________
بحارالانوار ج۴۴، ص۱۸۰، ح۳
خداى عزوجل به شهادت من و شما فرمان داده است، بر شما باد که صبر و شکیبایى را پیشه خود سازید(۱).
منبع:
۱-ابصار العین ص ۱۱۱.
آيا نبايد توجه داشته باشيم كه ما رئیسي داريم كه بر احوال ما ناظر است؟! واي بر حال ما اگر در كارهايمان او را ناظر نبينيم و يا او را در همه جا ناظر ندانيم! گناهان شخصي كه در خلوت انجام ميگيرد و ربطي به امور اجتماعي ندارد، استحقاق جهنّم را دارد…
«الا بِتَوبةٍ مُناسبَةٍ لِلخال؛ مگر اين كه بعد از آن، توبهاي مناسب حال انجام گيرد» عواقب گناهان اجتماعي كه موجب تغييرات در جامعه و اختلال نظام و انحلال آن، و يا تحريم حلال و ترك واجب و يا مصادرة اموال و هتك حرمت و قتل نفوس زكيّه و ريختن خون مسلمانان و حكم به ناحقّ و … ميشود، چه گونه خواهد بود؟ با وجود اعتقاد به داشتن رييسي كه «عين الله الناظره»[1] است، آيا ميتوانيم از نظر الهي فرار كنيم و يا خود را پنهان كنيم؟ و هر كاري را كه خواستيم انجام دهيم!؟ چه پاسخي خواهيم داد؟! همه ادوات و ابزار را از خود او ميگيريم و به نفع دشمنان به كار ميگيريم، و آلت دست كفّار و اجانب ميشويم و به آنان كمك ميكنيم؟! چه قدر سخت است اگر براي ما اين امر ملكه نشود كه در هر كاري كه ميخواهيم اقدام كنيم و انجام دهيم، ابتدا، رضايت و عدم رضايت او را در نظر بگيريم و رضايت و خشنودي او را جلب كنيم! البته رضايت و سخط او در هر امري معلوم است و ظاهراً منتهي به واضحات ميشود و در غير واضحات و موارد مشكوك، بايد احتياط كنيم.
در همين اواخر، اتّفاق افتاده كه شخصي در تقليد و تعيين مرجع شايسته، شك و ترديد داشت. در خواب، چهرة شخص مورد نظر را به او معرفي كردند. به نجف رفت و پس از مدتي جستجو پيدا كرد او را. همچنين براي بعضي اتفاق افتاده كه در بقاء بر تقليد و يا عدول به حيّ، ترديد داشتهاند، و از قبر معصوم شنيده است كه «باقي باش». البته، هر كدام از اين نقلها، قابل تكذيب است، ولي از مجموع اين قضايا، معلوم ميشود كه امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف متوجه و مراقب ما است و نميتوان گفت، از احوال ما مطلع نيست و ما هر كار و يا هرچه را خواستيم، ميتوانيم آزادانه انجام دهيم.[2]
——————————————————————————-
[1]. بحارالانوار، ج 26، ص 240، توحيد صدوق، ص 167، معاني الاخبار، ص 16.
[2]. امام زمان در كلام آيت الله بهجت، تقي اميديان.
هر شب به حساب خود رسيدگي كن
راه غلبه بر نفس، محاسبه است، بعضي اولياي خدا يك دفتري همراه خود داشتند و هر كاري كه ميكردند مينوشتند، در آخر روز هم نشسته و حساب كارهاي خود را ميكردند كه ما در اين روز چه كرديم، چه مقدار اطاعت خداوند متعال را نموديم، چه مقدار سرپيچي و نافرماني كرديم. امام موسي كاظم عليه السلام فرمودند: ليس منا من لم يحاسب نفسه في كل يوم فان عمل خيرا استزاد الله منه و حمد الله عليه و ان عمل شرّا استغفرالله منه و تاب اليه؛
از ما نيست كسي كه هر روز به حساب نفس خود نرسد؛ پس اگر كار خوبي انجام داده بود خدا را شكر كند و از خدا بخواهد كه آن كار را بيشتر و بهتر بتواند انجام دهد و اگر كار بدي انجام داده بود استغفار و توبه نمايد. حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: لا يكون العبد مؤمنا حتي يحاسب نفسه اشد من محاسبة الشريك شريكه و السيد عبده؛2 انسان مؤمن نخواهد بود، تا اينكه به حساب نفسش برسد؛ شديدتر از حسابرسي شريك با شريكش و مولي با بندهاش. امام جعفر صادق عليه السلام نيز فرمودند: القلب حرم الله، فلا تسكن حرم الله غير الله؛3 قلب، حرم خداوند متعال است پس در حرم او غير او را ساكن مكن.
گاهي هواپيما براي فرود آمدن به طرف فرودگاه ميآيد ولي به خلبان پيغام ميدهند به علت شلوغ بودن و فرود هواپيماهاي زيادي در فرودگاه، فعلا فرود آمدن ممكن نيست. شب قدر هم، ملائكه بر قلب ما نازل ميشوند لكن جاي خالي براي فرود آمدن پيدا نميكنند (زيرا قلب ما پر از محبت دنيا، خانه، ماشين، پست و مقام، پول و ثروت و حب معروفيت و مشهوريت و … است) لذا بر ميگردند. قلب خودت را از غير خدا خالي كن تا نور خدا و ملائكه خدا بر قلب تو نازل شود. شخصي به حضرت امير مؤمنان علي عليه السلام عرض كرد: شما چگونه به اين مقام رسيديد؟ حضرت فرمودند: جلوي در خانه دل نشستم و غير خدا را راه ندادم.
در كندوي زنبورها هميشه چند زنبور ايستادهاند و اگر اجنبي يا زنبوري كه روي گلهاي بدبو نشسته بخواهد داخل شود، جلوي او را ميگيرند و نميگذارند داخل شود، ما هم بايد از اين زنبورها ياد بگيريم. شخصي نزد آيت الله العظمي اراكي رحمه الله عليه آمد و تقاضاي موعظه كرد، آقا از او پرسيدند: شغلت چيست؟ گفت: نجّار. آقا به او فرمودند: يك در هم براي خود بساز و بگذار جلوي دلت!
اي يكدله و صد دله، دل يك دله كن مهر دگران را ز دل خود يله كن
روزي گنجشك نري نزد حضرت سليمان عليه السلام آمد و عرض كرد: اين گنجشك ماده به من توجهي نميكند، هر چه من به او محبت دارم در عوض او به من بي محبتي ميكند. حضرت از گنجشك ماده بازخواست كرد، گنجشك ماده گفت: دروغ ميگويد كه به من محبت دارد، يكي ديگر را هم زير سر دارد و دوست ميدارد! حضرت سليمان زار زار گريه كرد. ميداني چرا؟ يعني: خدايا نكند در قلب ما هم، غير تو جاي گرفته باشد؛4
طلبه بايد علاوه بر درس، اهل نوافل، مستحبات و تعقيبات نماز باشد. استاد ما حضرت آيت الله حاج شيخ علي اكبر برهان رحمه الله عليه ميفرمودند: انسان بايد عبادات مستحبي را در طول سال حداقل يك بار هم شده نوبر كند و (بچشد) مثل ميوهاي كه انسان هر سال نوبر ميكند. وقتي كه نماز اول ماه ميخواني، مفاتيح را بردار و مناسبتها و اعمال آن ماه را هم ببين و عمل كن. قرآن و مفاتيح نبايد از كنار سجاده شما دور باشد. مقدسي بايد متوسط باشد، اين طور نباشد كه اصلا تعقيبات نماز يا نماز شب و اعمال مستحبي را نخواند و يا اين كه تمام اوقات خود را به اين گونه اعمال بگذارد؛ يا وقتي به قم ميرود به مسجد جمكران نرود و اين طور هم نباشد در ايام درسي، كلاس و درس و بحث خود را تعطيل و مثلا عازم قم و جمكران و يا ديگر عتبات عاليات شود.
پي نوشت
*. برگرفته از افق حوزه، شماره 217.
1. بحارالانوار، ج70، ص72.
2. همان، ج77، ص88 و ج70، ص72.
3. همان، ج70، ص25؛ جامع الاخبار، ص518.
4. همان، ج14، ص65.
خانواده کوچکترين نهاد اجتماعي است که نقش بالنده و اساسي در تکوين جامعه دارد. خانواده زمينه ساختارهاي هويتي و عاطفي جامعه فردا را مهيا مينمايد. و با التزام عملي به اصول اعتقادي خويش زمينهساز جامعه کلان فردا است که بايد روابط اجتماعي، عاطفي، سياسي ـ فرهنگي آن در جهت ارزشهاي بايسته نظام گيرد.
هر خانواده در صورتيکه بخواهد از اهداف کوچک عبور کند و خود را با اهداف بلند و آرمانهاي زيبا و ارزشمند شکل داده و همراه سازد بايد از اصول و چارچوبي تبعيت نمايد، که بتواند در تک تک اعضاء خود ثبات و ايستادگي در مقابل مشکلات را ايجاد نمايد.جامعه امروز جهاني، جامعهاي باز است. جامعه باز جامعهاي است که عوامل تأثيرگذار به نظام اجتماعي مخصوصا خانواده به شدت گسترده ومتفاوت است. رسانهها، مدارس، افراد جامعه و باورهاي اجتماعي مردم هر يک حامل پيامي براي خانواده هستند که برخي قصد دارند نظام و ساختار اين نهاد ارزشي را يا مخدوش نمايند و يا در حرکت رو به رشد آن کاستي و کندي ايجاد نمايند. شرايط امروز مثل جوامع بسته و محدود ديروز جهان نيست.
در چنين شرايطي بايد اولاً خانواده اهداف بلند خويش را پيگيري نمايد و ثانياً مقاومتي را در اعضاء بوجود آورد تا آنها در مقابل عوامل تأثيرگذار منفي از خود نشان دهند و نه تنها مقاومت که قصد دگرگوني و تأثيرگذاري مثبت در جامعه را در نهاد اعضاي خود به وجود آورد.
اگر دو خصوصيت فوق از وظايف اصلي خانواده فرض شود بايد در اين نوشتار به چند مسأله توجه نماييم که عبارتند از:
1. اصول حاکم به نظام خانواده
2. اهداف بلند و کوتاه مدت خانواده
3. رويکرد حاکم که نقش اساسي و بالنده در رشد خانواده دارد.
1. در قسمت اول بايد ديد که يک خانواده مسلمان اگر بخواهد در جريان رشد و تربيت خويش يک اقدام اساسي انجام دهد چه اصولي را بايد مدنظر قرار دهد؟ آيا فقط بايد ملتزم به تامين نيازهاي مادي اعضاي خود باشد. و يا ميتواند و حتي بايد نيازهاي افراد را توسعه دهد تا آنها مطالبات جديدي داشته باشند و نيازهاي جديدي را اعلام نمايند. بديهي است هر اقدامي در ارتباط با موضوع فوق به ناچار با محدوديتها همراه است ـ چراکه خانواده امروز اگر قلمرو زندگي خويش را از تولد تا مرگ بداند نميتواند به نيازهاي عالي و جاودانه بينديشد که به ناچار بايد نيازهاي خود را تا درجه مرگ نظام دهد زيرا اعتقادي به جهان پس از مرگ و در يک کلمه اعتقادي به ادامه زندگي خويش تا بينهايت ندارد.
اما اگر خانواده ديدگاه خويش را نظام داده و ارتقاء دهد و نگاه خويش را به قلمرو زندگي توسعه دهد، نه تنها دنيا بخشي از يک زندگي گسترده است، که زمينهساز زندگي جاودان آينده است. در اين شرايط وضعيت دگرگون شده و اصول حاکم بر اين زندگي نيز تغيير ميکند، اصول مربوطه بايد از يک غناي ويژه و زيربناي اساسي برخوردار باشد که پويايي و بالندگي آن جدي باشد؛ اصول بايد قدرت التزام بخشي را در اعضاي خانواده ايجاد نمايد و اين ممکن نيست مگر اينکه اين اصول از يک آرمان بلند تبعيت نمايد. حال بايد ديد آن آرمان بلند که ميتواند نه تنها به اصول که به اهداف و رويکرد حاکم بر رفتار خانواده شکل دهد چيست و اين مسأله به يک مقدمه کوتاه نياز دارد.
الف. انسان موجودي است قانونمند ـ هدفدار ـ مرتبط و هماهنگ با نظام هستي. خداوند انسان را طوري آفريده که نه تنها بارهاي سنگين امروز که مسائل و مسئوليتهاي سنگين فردا و فرداها را ميتواند حمل نمايد چراکه او ادامه دارد و مرگ ـ با تعريفي که ما از آن داريم به معناي نيستي ـ در او راه ندارد.
2. نظام آفرينش نيز از اين هويت برخوردار است. نظامي است هدفدار ـ قانونمند ـ مرتبط و نظاممند که حرکتي فعال رو به سوي بينهايت را طي مينمايد.
آن انسان با آن ويژگي خاص و اين هستي با اين صفات با يکديگر هماهنگ هستند و وقتي انسان روي آرامش را ميبيند که اين هماهنگي بيشتر عيني شود.
امام زمان عليه السلام ماموريت دارد از اين هماهنگي پاسداري نمايد تا انسان در مسير عبوديت خويش بتواند قرب الهي را بهتر و دقيقتر و در کوتاهترين مدت احساس نمايد.
امام وظيفه دارد انسان را در هر موقعيت و در هر زمان راهبر باشد تا او را به آرامش که گمشده تاريخي اوست، برساند.
اصلاح خانواده و ارتقاء آن وظيفه اصلي تک¬تک اعضإ به ويژه سرپرست خانواده است که بايد با اطاعت از امام معصوم عليه السلام هويت يابد.
پدري که از قوانين حاکم بر انسان و هستي آگاهي داشته باشد عوامل تأثيرگذار در شخصيت خويش را کنترل نمايد و به آزادي رسيده باشد؛ ميتواند خانواده عالي و ارزشمندي را راهبري کند. اولين اصلي که بايد در خانواده مطرح و اعضا از آن تبعيت نمايند تعريف خانواده است.
در شماره بعد ادامه اين بحث را دنبال خواهيم کرد ، و اصول ديگر حاکم بر نظام خانواده مهدوي را بيان خواهيم نمود .
من کربلا را یادگار آخرینم
من یادگار روزهای خاک وخونم
من یادگار چهره های لاله گونم
من تشنگی را در حرم احساس کردم
یاد دو دست خونی عباس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جد غریبم را بریدند
من دیده ام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خوزده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه
گرچه کنون مسموم از زهر هشامم
من کشته ویران ای در شهر شامم
من روضه خوانی در منا بر پا نمودم
خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم
من سوختم از داغ بانوی مدینه
سنگ مدینه می زنم هر دم به سینه
حالا که نقش زهر کین در جسم مانده
از جسم پاک من فقط یک اسم مانده
یا رب قرارم را ز نیرنگش ربوده
در مجلس مستی مرا دعوت نموده
زهر عدو خون کرده قلب آتشین را
گریان نموده چشم زین العابدین را
حبیب الله موحد
در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده است. که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند :«انا لله و انا الیه راجعون والحمدالله رب العالمین » و آن را دو یا سه بار تکرار کردند.
پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان روی کرده، عرض کرد: برای چه حمد خدای را بجای آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون » را گفتند)
حضرت فرمود: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: «این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند. » من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است.
فرزندشان علی به بابا عرض کرد: پدر جانم خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟
حضرت فرمود: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست.
علی بن الحسن جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم.
امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید: این قضیه پس از کوچ کردن از منزل « قصر بنی مقاتل » نقل شده است و منزل «ثعلبیه » با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است .
« مقتل الحسین » تالیف خوارزمی، جلد 1، صفحه 226، و برای تحقیق مراجعه کنید به موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام صفحه 344 الی 368 و برای تحقیق بیشتر مراجعه به باقر العلوم، صفحه 395 الی 397)
آری، این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم؛ اما آیا این علی بن الحسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام می باشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست آنچه در روایت آمده « قال له ابنه علی » است یا «فاقبل الیه ابن علی بن الحسین ».
به هر حال تا قبل از شهادت پدر گزارش دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در اسناد آمده این است که: علی بن زید از حضرت نقل می کند که ما با حضرت امام حسین علیه السلام خارج شدیم پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا » و کشته شدن او یادی به میان می آورد. و یک روز فرمود: از پستی دنیا نزد خداوند این که سرِ _ یحیی بن زکّریا هدیه شد به زن بد کاره ای از زنهای بد کاره بنی اسرائیل _ اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیه السلام مرتب از کشته شدن حضرت یحیی بن زکّریا یاد می کرده اند، در نوبت دیگری آمده است .
از این حدیث به خوبی بدست می آید که حضرت علی بن الحسین علیه السلام دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد _ علیه السلام _ در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
امام حسین(علیه السلام) پس از تنظیم صفوف لشكر خود، سوار بر اسب شد و مقدارى راه از خیمهها فاصله گرفت، آنگاه در مقابل لشكر عمر با صداى بلند و رسا به آنان چنین فرمود:
ایها الناس! حرف مرا بشنوید، و در جنگ و خونریزى عجله مكنید تا من وظیفه خود را كه موعظه و نصیحت شما است انجام دهم، و تا علت آمدنم را به این سرزمین توضیح دهم، اگر به سخنم گوش دادید و عذر مرا پذیرفتند و با من از در انصاف و عدل وارد شدید معلوم مىشود راه سعادت و خوشبختى را دریافتهاند و دلیلى براى جنگ با من نخواهید داشت، لكن اگر عذرم را بپذیرفتید و از در انصاف و داد و با من وارد نشدید آنگاه مىتوانید همه دست به دست هم بدهید و بدون مهلت تصمیم باطلتان را اجرا كنید ولى در این صورت دیگر امر بر شما مشتبه نمانده است، و پشتیبان من آن خدایى است كه قرآن را نازل كرده و یار و یاور نیكوكاران است.
چون سخن امام به اینجا رسید، صداى گریه و شیون از بعضى زنان و اطفال كه صداى امام را مىشنیدند بلند شد. لذا امام (علیه السلام) سخن خود را قطع كرد و به حضرت ابوالفضل و على اكبر دستور داد بروید زنها را ساكت كنید، به خدا قسم هنوز گریههاى بسیارى در پیش دارند فلعمرى لیكثر بكاؤهن.
چون زنان و كودكان آرام شدند، امام (علیه السلام) دوباره شروع به سخن كرد و پس از حمد و سپاس خداى تعالى و درود بى پایان بر محمد و آلش، و بر فرشتگان و همه پیامبران چنین فرمود:
حمد و سپاس خداى را كه دنیا را محل فنا و زوال قرار داد، دنیا اهل خود را تغییر مىدهد و آنان را دگرگون مىسازد، مغرور كسى است كه گول دنیا را بخورد و بدبخت كسى است كه شیفته و فریفته آن بشود، مردم! دنیا گولتان نزند كه هر كس با او اعتماد كند نا امیدش مىسازد، و هر كس به او چشم طمع نزند بورزد مأیوس و ناامیدش مىكند، من شما را بر امرى مىبینم هم پیمان شدهاید كه خشم خدا را بر ضد خود برانگیختهاید، و بواسطه آن خداوند از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما روا داشته و رحمتش را بر شما را حرام كرده است. چه نیكو پروردگارى است خداى ما، و چه بد بندگانى هستید شما، شماایكه به فرمان او اقرار كرده و به پیامبرش محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردید و سپس براى كشتن اهل بیت و فرزندانش یورش بردید، شیطان بر شما مسلط شده است تا خداى بزرگ را فراموش كردهاید، ننگ بر شما و بر هدف شما، ما براى خدا آفریده شدهایم و به سوى او برمى گردیم.
پس از بیان فوق افزود: اینان مردمى هستند كه پس از ایمان به كفر گرائیدند (و چون بخود ستم كردهاند) از رحمت خدا دور باد این قوم ستمگر. در این قسمت از خطبه، امام علت و ریشه انحراف مردم را بررسى مىكند و به آنان گوشزد مىكند كه شما به خاطر طمع دنیا و وعدههایی كه به شما دادهاند حاضر شدید كمر به قتل فرزند پیغمبر ببندید. و خلاصه زرق و برق دنیاست كه موجب شقاوت و بدبختى انسان مىشود.
و اگر گفتارم را باور ندارید، اینك هنوز برخى از صحابه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در قید حیات هستند، مىتوانید از آنها بپرسید، از جابر بن عبدالله انصارى، ابو سعید خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم، انس بن مالك از اینان بپرسید اینها همه سخنان پیغمبر را درباره من و برادرم از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) شنیدهاند و بدانید همین یك جمله مىتواند مانع شما گردد تا دست از كشتن و ریختن خون من بردارید.
پارازیت شمر:
در این هنگام شمر متوجه شد ممكن است سخنان امام (علیه السلام) در روحیه افراد لشكر، مؤثر واقع شود و آنان را از جنگ بازدارد، خواست كارى كند تا سخنان امام قطع شود لذا با صداى بسیار بلند فریاد زد و گفت: او خدا را روى یك كلمه عبادت مىكند و نمىداند چه مىگوید؟
حبیب بن مظاهر خطاب به شمر گفت: به خدا قسم من مىبینم كه تو خدا را بر هفتاد حرف مىپرستى و من شهادت مىدهم تو راست مىگویى كه چیزى نمىفهمى كه او چه مىگوید، خداوند قلب تو را مُهر و مُوم كرده است.
حبیب مظاهر نیز از طرف یاران امام حسین (علیه السلام) به او پاسخ داد كه:
و الله انى اراك تعبد الله على سبعین حرفاً و أنا أشهد انك صادق ما تدرى ما یقول قد طبع الله على قلبك! به خدا قسم تو در گمراهى سخت و دشوارى بسر مىبرى و تو راست میگوئى كه سخن او را نمىفهمى زیرا خداوند قلب تو را مهر و موم كرده است.
پس از آنكه حبیب جواب او را داد، امام سخن خود را ادامه داد و فرمود:
اگر در گفتار پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) درباره من و برادرم شك دارید آیا در این واقعیت هم شك دارید كه من فرزند دختر پیغمبر شمایم؟! به خدا قسم در تمام دنیا، نه در میان شما، و نه در غیر میان شما از من، پیغمبر فرزندى ندارد، واى بر شما، آیا كسى را از شما كشتهام كه در مقابل خون او مىخواهید مرا بكشید؟ آیا مال كسى را حیف و میل كردهام؟ یا براحتى بر كسى وارد ساختهام كه مىخواهید مجازاتم كنید؟
در مقابل گفتار امام هم سكوت كردند و كسى جوابى نداشت، لذا امام به چند نفر از افراد ناشناس كه در لشكر عمر سعد بودند و برایش دعوتنامه نوشته بودند خطاب و فرمود:
اى شبث بن ربعى! و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث! مگر شما نبودید براى من نامه نوشتید كه: میوه هایمان رسیده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در كوفه بر لشكریانى مجهز و آماده به خدمت وارد خواهى شد (در انتظار تو دقیقه شمارى مىكنیم!)؟!
این افراد در برابر سخنان امام پاسخى جز انكار نداشتند و لذا گفتند:
ما چنین نامهاى به تو ننوشتهایم (فقالو: لم نفعل).
امام (علیه السلام) كه با انكار آنان روبرو شد با تعجب و شگفتى فرمود:
سبحان الله، بلى والله لقد فعلتم عجبا! چگونه منكر مىشوید به خدا قسم شما براى من نامه نوشتید.
آنگاه فرمود: اگر هم اكنون از آمدنم ناخشنودید؛ بگذارید به هر جایى از دنیا كه أمن و آرام باشد، بروم.
در اینجا قیس بن اشعث گفت: یا حسین! چرا با پسر عمویت بیعت نمىكنى؟ با تو به دلخواهت رفتار خواهد كرد و كوچكترین ناراحتى متوجه تو نخواهد شد.
امام (علیه السلام) در جواب قیس فرمود: تو هم مثل برادرت هستى، مىخواهى مردان بنى هاشم بیش از خون مسلم بن عقیل را از تو انتقام بگیرند؟ لا والله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا أفر فرار العبید نه به خدا قسم، نه دست در دست آنان مىگذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ با دشمن فرار خواهم كرد. پس از آن آیه قرآن را كه داستان موسى را در برابر لجاجت فرعونیان نقل میكند قرائت فرمود:انى عذت بربى و ربكم أن ترحمون… من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه مىبرم كه گفتار مرا قبول نمىكنید، پناه مىبرم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر شخص متكبر و سركشى كه بروز ایمان نمىآورد.
در این هنگام سخن امام به پایان رسید، شتر خود را خواباند و به عقبه بن سعمان فرمود آن را عفال كند.(1)
پی نوشت:
1- در تاریخ طبرى، ج 7، ص 331 طبع لیدن نوشته است: در همین حال سپاه عمر سعد بر او یورش بردند و دور حسین بن على را احاطه كرده و او را مانند حلقه انگشترین در میان خود گرفتند.
منبع:
مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم (ره)، مترجم: عبدالرحیم عقیقى بخشایشى
اى مردم! به من بگوئید من چه كسى هستم؟ آنگاه بخود آئید و خویشتن را نكوهش كنید، و ببینید آیا كشتن و هتك حرمت من براى شما جایز است؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر من فرزند وصى و پسر عموى پیغمبر شما نیستم؟ مگر من پسر كسى نیستم كه او پیش از همه مسلمانان ایمان آورد؟ و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق كرد؟
آیا حمزه سید الشهداء، عموى پدر من نیست؟
آیا جعفر طیار عموى خود من نیست؟
مگر شما سخن پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را درباره من و برادرم نشنیدهاید كه فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟ اگر سخنان مرا تصدیق مىكنید، اینها همه حقند و كوچكترین خلاف واقعى، در آنهانیست، زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزى كه فهمیدهام خداوند بر دروغگویان غضب كرده و دروغ را به خودش برمىگرداند، هرگز دروغ نگفتهام.
ورود لشکر تازه نفس دشمن به کربلا
در این روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد، و شمر نامه ابن زیاد را آورد.(1)
امان نامه برای فرزندان ام البنین علیهاالسلام
در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . (2) آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید و بانگ برآورد: «أین بنو اختنا»؛ پسران خواهر ما کجایند؟ ولی آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.
حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟ شمر گفت: من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.
حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود: «لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد؟!» (3)
امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.(4)
وقتی عمر سعد لشکر را آماده جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد، حضرت به برادرش عباس علیه السلام فرمود : نزد دشمنان برو و به آنها بگو امشب را به ما مهلت بدهند چرا که : «و هو یعلم انی احب الصلاة له و تلاوة کتابه» (خداوند می داند و گواه است که من و نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم).
پس حضرت عباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و ازآنها شب عاشورا را برای نماز وعبادت مهلت خواست عمربن سعد درموافقت با این درخواست مردد بود وسرانجام ازلشكریان خود پرسید كه : چه باید كرد؟ عمروبن حجاج گفت : سبحان الله اگراهل دیلم ( كنایه ازمردم بیگانه ) و كفار از تو چنین تقاضائی می كردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كنی . قیس بن اشعث گفت : درخواست آنها را اجابت كن بجان خودم سوگند كه آنها صبح فردا با توخواهند جنگید . ابن سعد گفت : بخدا سوگند كه اگربدانم چنین كنندهرگز با درخواست آنها موافقت نكنم.(5) و عاقبت فرستاده ابن سعد به نزد حضرت عباس بن علی علیه السلام آمد و گفت : ما به شما تا فردا مهلت می دهیم اگرتسلیم شدید شما را به نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم فرستاد واگر سرباززدید ، دست ازشما برنخواهیم داشت
.(6)
در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.(7)
پی نوشت:
1) اعلام الوری، ج1 ، ص455؛ فیض العلام، ص146.
2) همان؛ بحار الانوار ، ج44، ص361.
3) از مدینه تا مدینه، صص381_382.
4) کافی، ج4، ص 174.
5) مقتل الحسین مقرم،ص 212.
6) الارشاد مفید، ج2، ص91.
7) مناقب ابن شهر آشوب، ج4 ، ص107.
فرآوری: امین بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
درباره خداشناسی از دورترین زمان تا امروز کتابها نوشته شده و بحثها و گفتگوهای فراوانی در میان دانشمندان و غیر دانشمندان بوده است. هر کدام برای پی بردن به این حقیقت راهی را انتخاب کرده اند اما از همه راهها، بهترین راهی که می تواند ما را به زودی به این مبدإ بزرگ جهان هستی نزدیک سازد راهی است از درون خود بنابر این سری به اعماق وجود خود می زنیم و ندای توحید را از درون جان خود می شنویم. برای شنیدن آن لازم است در این موضوعات تأمل کرده و بیندیشیم.
1- دانشمندان می گویند: هر انسانی را که فکر کنید، از هر نژاد و هر طبقه ای که باشد اگر او را به حال خود واگذارند و تعلیمات خاصی نبیند و حتی از گفتگوهای خداپرستان و مادیها عریان شود، خود بخود متوجه نیروی توانا و مقتدری می شود که مافوق جهان ماده است و بر تمام جهان حکومت می کند. او در زوایای قلب و اعماق دل و روان خویش احساس می کند که تدائی لطیف و پر از مهر و در عین حال رسا و محکم وی را به طرف یک مبدإ بزرگ علم و قدرت که ما او را خدا می نامیم می خواند. این همان ندای فطرت پاک و بی آلایش بشر است.
2- ممکن است غوغای جهان مادی و زندگی روزانه و زرق و برقهای حیات، او را به خود مشغول سازد، و موقتاً از شنیدن این ندا غافل شود، اما هنگامی که خود را در برابر مشکلات و گرفتاریها مشاهده می کند، هنگامی که حوادث وحشتناک طبیعی همانند سیلها و زلزله ها و طوفانها و لحظات پر اضطراب یک هواپیما در یک هوای نامساعد و خطرناک به او حمله ور می شوند، آری در این هنگام که دست او از تمام وسائل مادی کوتاه می گردد و هیچگونه پناهگاهی برای خود نمی یابد، این ندا در درون جان او قوت می گیرد، احساس می کند که از درون وجودش قدرتی او را به سوی خود می خواند، قدرتی که برتر از تمام قدرتهاست، نیروی مرموزی که همه مشکلات در برابر او سهل و ساده و آسان است.
کمتر کسی را می توانید پیدا کنید که در برابر حوادث سخت زندگی چنین توجهی را پیدا نکند و بی اختیار به یاد خدا نیفتد و همین موضوع است که نشان می دهد ما چقدر به او نزدیکیم و او چقدر به ما نزدیک است او در روح و جان ماست. البته ندای فطرت همیشه در درون جان آدمی هست ولی در این لحظات قوت بیشتری می یابد.
3- تاریخ به ما نشان می دهد قدرتمندانی که در لحظات آرامش و عادی حتی از بردن نام خدا ابا می کردند: هنگامی که پایه های قدرت خود را متزلزل و کاخ هستی خود را در حال فرو ریختن می دیدند دست به دامن این مبدإ بزرگ می شدند و ندای فطرت را به روشنی می شنیدند.
تاریخ می گوید: هنگامی که فرعون در میان امواج خروشان، خود را گرفتار دید و مشاهده کرد، آبی که مایه حیات و آبادی کشور او و سرچشمه، تمام قدرت مادیش شده بود، اکنون فرمان مرگ او را اجرا می کند و در برابر چند موج کوتاه عاجز مانده و دستش از همه جا کوتاه است، فریاد زد: “الآن اعتراف می کنم که جز خدای بزرگ موسی هیچ معبودی نیست” .
این ندا در حقیقت از درون فطرت و جان او برخاست. نه تنها فرعون، تمام کسانی که در شرایط او قرار می گیرند، همین ندا را به روشنی می شنوند.
4- خود شما هر گاه به اعماق دلتان مراجعه کنید تصدیق می کنید که نوری در آنجا می درخشد و شما را به سوی خدا می خواند، شاید بارها در زندگی حوادث مشکل و طاقت فرسا و بن بست ها برای شما پیش آمده که دستتان از تمام وسائل عادی برای حل آن کوتاه شده است در آن لحظات حتماً این حقیقت به ذهن شما آمده که نیروی مقتدری در این عالم هستی است که می تواند آن مشکل را به راحتی حل کند. در این لحظات، امید آمیخته با عشق به آن مبدإ روح و جان شما را در برگرفته و ابرهای تیره و تار یأس را از قلب شما دور ساخته است.
آری این نزدیکترین راهی است که هر کس از درون جان خود می تواند به سوی خدا و مبدإ بزرگ جهان هستی بیاید.
“فاذا رکبوا فی الفلک دعواالله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البراذاهم یشرکون” (عنکبوت /65)
هنگامی که به کشتی سوار شوند و ضربات طوفان و امواج کوه پیکر، آنها را به مرگ تهدید کند خدا را از روی اخلاص می خوانند، اما هنگامی که خداوند آنها را نجات داده و به ساحل نجات آورد، او را فراموش کرده و دامن بتها را می گیرند.
بخش اعتقادات تبیان
عاشق اگر شدم، اثر چشم های توست اصلاً تمام زیر سرِ چشم های توست دلهایِ سنگ را به نگاهی طلا كنی این كیمیاگری هنر چشم های توست بعد از ابوتراب، تمام حجاز و شام مبهوت جرأتِ جگر چشم های توست كال و رسیده! گندم ری را خریده ای این خصلتِ بخر- ببر چشم های توست آیا بهشت می بری ام یا نمی بری!؟ محشر خدا پیِ نظر چشم های توست با كاروان گریه سرانجام می رسم راه بهشت از گذر چشم های توست تا «إن یكاد» صبح و شبِ زینب تو هست بال فرشته ها سپر چشم های توست خرده گرفته اند كه اغراق می كنم تیر سه شعبه دربه در چشم های توست اینجا مدینه نیست، به فكر نقاب باش مُشتی حسود دوروبر چشم های توست بالای نیزه گریه ی شرمندگی فقط از روضه های معتبر چشم های توست لعنت به حرمله؛ كه به دنبال نیزه ها سایه به سایه همسفر چشم های توست وحید قاسمی
هشتم محرم الحرام
در این روز هشتم محرم سال ۶۱ هجری قمری آب در خیمه های سید الشهدا(ع) نایاب شد.
“خوارزمی” در مقتل الحسین و “خیابانی” در وقایع الایام نوشتهاند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیهالسلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیهالسلام كلنگی برداشت و در پشت خیمهها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشك ها را پر كردند سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه میكَند و آب به دست میآورد. به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیهالسلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.
در این روز “یزید بن حصین همدانی” از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان میپنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفتهای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مینوشند از آنها مضایقه میكنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من میدانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفتهام و نمیدانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش میسوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه میدانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمیبینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیهالسلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.
امام علیهالسلام مردی از یاران خود بنام “عمرو بن قرظهٔ” را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. شب هنگام امام حسین علیهالسلام با ۲۰ نفر و عمر بن سعد با ۲۰ نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیهالسلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود “عباس” و فرزندش “علیاكبر” را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش “حفص” و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیهالسلام كه فرمود: آیا میخواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: میترسم خانهام را خراب كنند! امام علیهالسلام فرمود: من خانهات را میسازم. ابن سعد گفت: میترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابن زیاد بیمناكم و میترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمیگردد، از جای برخاست در حالی كه میفرمود: تو را چه میشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من میدانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامهای به عبیداللّه نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیهالسلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمیگردم یا به مملكت دیگری میروم. عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، “شمر بن ذی الجوشن” سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.
در اين روز، سنه 686، وفات كرد بدرالدين محمد بن محمد بن مالك اندلسى نحوى معروف به ابن ناظم شارح الفيه پدرش و صاحب شرح كافيه و غيره .
منبع:فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی
زینب کبری (س) را بانوی بردباری نام نهاده اند و چه زیبنده است عنوان ام المصائب برای او. این ایام ما را بر آن داشت تا این مجال را به نام آن حضرت متبرک سازیم و وصف حالشان را در آیینه ی شعر حسی یکی از نام آوران شعر زن بازتابانیم؛سارا حیدری بانویی از خطه سمنان و برگزیده ی آن استان در یکی از ادوار جشنواره بین المللی شعر فجر.
بانوی عطش! عشق تو را شعله کشیده ست |
|
آن گونه که داغ از جگرت سرخ چکیده ست |
|
تو بغض گلوگیر علی در دل چاهی |
|
یک شاخه از آن یاس سپیدی که خمیده ست |
|
ایوب ترین صبری و یعقوب ترین درد |
|
یک لحظه غمت سینه ی یک عمر دریده ست |
|
یا دست غریب تو به پهلوی کبود است |
|
یا داغ لبان تو به رگ های بریده ست |
|
غیر از تو به طشتی سر خورشیدترین را |
|
غیر از تو به طشتی جگر پاره که دیده ست |
|
ای وای از آن دم که دل دربه درت آه |
|
بین سر و تن خسته و تب دار دویده ست |
|
بانو! چه به روزِ شب و روز آمده وقتی |
|
دستی و سری از مه و خورشید بریده ست |
|
خورشید که سر می زده از شانه ات ای کوه |
|
امروز چرا بر سر زانوت دمیده ست؟! |
بخش ادبیات تبیان
عباس؛ شعر خون
عباس جان! از تو كه مىنویسم، تمام كلمات خیساند و در سكوت یاد تو، چیزى جز دریا نمىگذرد. اى ایستادهترین دریا ! مشك خالىات، اشتیاق تمام آبهاى جهان را برانگیخته است تا قطرهقطره تو را فریاد كنند.
امروز، كتاب عاشورا را كه ورق مىزنى، با مقدمه عباس آبرو مىگیرد تا بلندترین شعر خون، به نام تو سروده شود و به امضاى حسین علیهالسلام برسد.
بوسه مىزنم بر دستانى كه از مسیر فرات برگشت تا نمایش وفا را در قلب هر مسلمان، به تعزیه بنشیند؛ از آن روز، تمام رودها سراسیمه پى تو مىگردند.
اماننامه همه به دست توست
در سوگ تو، فراتى از گریه بر دیدهام جارى است؛ بیا و تصویر بلند ماه رخسار خویش را بر فراتِ جانم بینداز كه دستانم از دامانت بریده است. تو، حكایت دستان بریده را مىدانى.
گناهانم، آب چشمه حیات را به روى جانم بستهاند و تو تشنگى را مىفهمى؛ جز تو چه كسى را اماننامه مىدهند تا روز محشر، شفیع تشنگى حال زارمان باشد؟!
به منزلتت سوگند، درهاى روشنى را به روى تیرگىمان بگشاى تا چون تو، در صراط مستقیم حسین علیهالسلام قدم بگذاریم و مشك تیرخورده قلبمان را با اشك دیدگان خود، از فرات یادت پر كنیم!
مثل دیوار سیاهپوش حسینیه
عباس محمدى
دلتنگم؛ مثل همه ماهیانى كه در گلوى تُنگ، گیر كردهاند؛ مثل همه ابرهایى كه بغض آسمان را به دوش مىكشند؛ مثل رودهایى كه خویش را گم كردهاند.
دلم گرفته است؛ مثل همه روزهاى بارانى؛ مثل دل دیوار سیاهپوش حسینیه؛ مثل شمعهاى سقاخانه؛ مثل مادربزرگ كه این روزها، بىاختیار اشك مىریزد.
تشنهام
تشنهام؛ تشنهتر از همه ابرها؛ تشنهتر از همه سنگها؛ تشنهتر از كویرهاى بىباران؛ تشنهتر از دجله، فرات، كوفه، علقمه؛ تشنهتر از همه آبهایى كه به دنبال لبهاى خشك تواند؛ تشنهتر از همه آبها و آدمهایى كه راه به سراب مىبرند.
كاش مىتوانستم تشنگى لبهاى تو را ببوسم!
كاش تَرَك لبهاى تو، رودم مىكرد! من به اشكهاى خودم پیوستهام.
سالهاست كه در تشنگىام دنبال تو مىگردم؛ دنبال خودم؛ دنبال دستهاى بریده تو؛ دنبال دستهاى خودم؛ دنبال…
با همین دستهاى بریده…
گم مىشوم در صداى زنجیرها، صداى سینهزنىها، صداى هقهق بىوقفه اشكها.
گم مىشوم تا شاید تو پیدایم كنى. شاید دستهاى جدا افتاده تو دستهایم را بگیرند.
به هر طرف مىدوم، تا در نگاه تو كه به سمت در خیره ماندهاند، آب شوم و به سمت خیمهها بدوم! بدوم به سمت تشنگى بىوقفه كودكان؛ كودكانى كه سالهاست منتظر آمدن تواند.
دنبال دستهاى تو
خیابانها هم عزادارى مىكنند. عطر تو را از كنار علقمه مىشنوم. عطر تو در نفس عزاداران و اشكها جارى است. صداى فرات را مىتوانم بشنوم؛ دارد دنبال تو مىگردد؛ دنبال دستهاى دور از مشك تو؛ دستهاى در راه ماندهات. چهقدر نزدیك آسمان شدهایم!
یك قدم مانده به عشق
سودابه مهیجى
شبى كه آبستن هر چه نیزه و شمشیر و خون است، شبى كه آبستن تمام اشكها و بغضهاى هستى است، در تمام رگهاى تاریك زمین نشسته و به دور دستها مىنگرد؛ به فرو بستگى كار عشق كه تنها، پروردگار صبر و شكیب، شفاى زخمهایش را مىداند.
زانوان عشق محكم است و بىتردید، دستهاى عاشقى، گشوده است به سمت شهادت.
صورتهاى معصوم، كودكانه مهیایند تا آبروى عصمت را پس از این برگونههاى صبور، با سیلى سرخ نگهدارند.
لبها به پیشواز تشنگى رفتهاند.
گهوارهها در باد، به سمت معراج خون تاب مىخورند و این همهْ تاوان عشق، سهم ایل و تبارى است كه ادامه خدا بر روى زمیناند.
سپاه سیاه
آن سو، قومى مست و مبهوت در خوابند و انگار سالهاست كه پلك از هم نگشودهاند! انگار سالهاست كه به آفتاب حقیقت پشت كردهاند! گلّهاى كه «صمٌ بكْمٌ عُمْىٌ»اند و «لایعقلون»، تنها وصف لحظهاى از بىخبرى آنهاست.
كسى نیست سیل در خانه این موریانههاى دژخیم بیندازد؟ كسى نیست چشمهایشان را باز كند به روى تقدیرِ سیاهى كه با دستان خویش، بر ناصیههاى خطاكارشان مىنویسند و تاوانِ این ننگ را تا قیامت، بر دوشِ خونخواران پس از خویش مىگذارند؟
بیدار باشى نیست كه در این شبِ دلهره، شكاف بیندازد و نعره برآورد: اى بهخطارفتگانِ ابدى! آن قوم موعودى كه پروردگار در شأنشان گفته بود: «فَسَوف یَأْتِىَ اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبّونَه»، همین قبیله معصومى است كه تیغهاى كافرتان را براى بریدن رگهایشان آبداده كردهاید.
آه، پروردگار بلندمرتبه! «ظَهَرَالْفسادُ فِى الْبّرِ و الْبَحْرِ»، همینجا و اكنون است و این صحرا، این عرصه پیكارِ ستارههاى دنبالهدار و ابرهاى روسیاهِ بىباران، چه سرزمین سنگدلىست كه این هنگامه را بر دوش مىكشد و از هم نمىپاشد.
… تا فردا
فردا، عشق، هفتاد و سه بار بر خاك مىافتد و آنگاه چون ققنوسى تازه نفس، از شعلههاى خویش برمىخیزد و در آغوش پروردگارخویش، سرفراز و مسرور، لبخند مىزند و خود را در خلد برین، از سر مىگیرد.
فردا، گریههاى شیرخوارگى، به ناگاه، هزاران سال قد مىكشد و در عروجى سرخ، به آغوش پروردگار مىرسد.
فردا، دستهاى برادرانگىِ دریا، به دست خدا مىپیوندد و گلوگاه دریده عشق، در حضیض قتلگاهِ عصمت، عزیزتر از تمام حرمتهاى هستى، مصداق «صَدَقوا ما عاهَدوا اللّهَ عَلَیه» را جلوهگر مىكند.
آه، دخترِ صبر فاطمى و بلاغت علوى! امشب، نماز شبت را هنوز بایست! بر خاك نشستنِ سجدههایت را بگذار براى فردا؛ فردا كه گیسوانِ سپیدِ یكشبهات، شبیه انحناى قامت زهرا، ناگهان و سرزده از راه مىرسند.
آه، سجاد دلنگران و تبدار! تاب و توانِ كمرمقت را بگذار براى فردا؛ فردا كه تو دلیل استوارى آسمان و زمین خواهى شد و امام زمانه و حجت معصوم پروردگار.
آه، حسین! با چشمان وداع، به كائنات خیره نشو؛ ستونهاى عرش را به لرزه نینداز!…
قیامتِ زودرس را به پا نكن!
كربلاى بىابوالفضل،آسمان بىماه است
میثم امانى
كربلا بىتو، منظومه پایاننیافتهاى است كه ماه در مدارش نیست تا ستارههاىِ بعد از خورشید را روشنى ببخشد.
كربلا بىتو، ادبیات پهلوانى را كم دارد.
وفادارى، با هر چه زیبایىاش در نام تو جمع شده است؛ فداكارى نیز. شجاعت و جوانمردى به تو اقتدا مىكند. تو معنا بخشیدهاى به كلمههاى رشید، به جملههاى حماسى. تو جرئت بخشیدهاى به تصاویر سرد، به معانى فقیر.
عظمتِ نام تو، هنوز میدانهاى عراق را گوش به فرمان نگه داشته است و هنوز به بازوهاى توانگر، نیرو مىدهد.
كربلا بىتو، آسمانى است كه ماه ندارد و آسمانى كه ماه ندارد، ستارههایش بركت نخواهند دید.
منظومه قمرى
«و الشَّمسِ وَ ضُحیها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلیها»؛ قسم به خورشید در طلوعش؛ قسم به ماه در خضوعش! تو پیشاهنگ كاروان خورشیدى در میدان سیاهِ شب؛ دلیل عظمت كاروان خورشید تویى و بلنداى شوكت، از ماه چهرهات برق مىزند. تو، پرچمدار قافله خورشیدى. هر كه مىخواهد به خورشید برسد، باید از مدار تو بگذرد.
منظومه شمسى، با تمام ابهتش در هلالِ جمال تو خلاصه شده است؛ هر كه مىخواهد به شهر خورشید برسد، باید از باب تو بگذرد. تو ادامه خورشیدى، تو اذان و اقامه خورشیدى و خورشیدِ كربلا بعد از تو، تاب تابیدن را نخواهد داشت.
رسم وفا نمىمیرد
اى قمر بنىهاشم؛ اى هنرمند كربلا! نگارگرى دلاورىهاى تو، سیاههنویسى هرچه شمر و یزید را نقش بر آب كرده است. تو با به دندان گرفتن مشك، خواستى بگویى كه رسم وفا نمىمیرد و جفا در حق لبهاى تشنه، روا نیست.
تو، «چگونه موج برداشتن» را به آبها آموختهاى؛ «چگونه جارى شدن» را به چشمهها و «چگونه سیراب كردن» را به جویبارها.
خون سرخ تو، نه تنها زمین خشكیده كربلا، كه لبهاى خشكیده قهرمانان تاریخ را آبیارى كرده است.
نشانها و بازوبندها، تأسى به نام تو مىجویند. نام تو، نخستین نامِ نامور قهرمانى است. نگارگرىها و نقشینههاى رزم، تأسى به نام تو مىجویند. تو با ماه چهرهات، با فدا كردن دستهایت، زیبایى بخشیدهاى به تابلوى پر نقش و نگار عاشورا و هنوز هنر از دستهاى تو مىآموزند، اى هنرمند كربلا… اى قمر بنىهاشم!
چشمهایم را به خاك علقمه بسپارید
نزهت بادى
دعا كنید تا برمىگردم، غنچه سرخ دهان شش ماهه، در هجوم بادهاى داغ و سوزان پرپر نشود و ماهى خنده بر لبهاى خشك سه ساله، از بىآبى نمیرد.
سایهبان خسته خیمه اگر كمى طاقت بیاورد و نشكند، براى دختركان آفتاب نشین، ترانهباران مىآورم و بوسههاى داغ عقیله قبیله بر تن تبدار سجاد علیهالسلام را به خنكاى نسیم مىسپارم.
دعا كنید تا برمىگردم، مشكهاى خالى به غارت نرود و تازیانهها، لبهاى تشنه را به جاى آب، به خون میهمان نكنند. و آب مشك من به خاموشى سینههاى سوخته برسد، نه به دامنهاى آتش گرفته.
لالایى مرغان دریایى را در گوش گهواره ناآرام بخوانید تا گلوى عطشناك، با تیر سه شعبه سیراب نشود!
دعاكنید تا برمىگردم، حسین علیهالسلام تشنه لب پا به گودال قتلگاهش نگذاشته باشد و كاسه آب من، زودتر از خنجر قاتل به گلوى او برسد!
اما اگر برنگشتم، چشمهایم را به خاك علقمه بسپارید؛ چشمهاى جوانه خواهد زد؛ از اشكهایى كه در چند قدمى فرات، بر خاك حسرت ریخت!
عباس علیهالسلام و اماننامه شیطان؟!
فاطره ذبیحزاده
حیا و مردانگى در دیدگان محجوب ماه گردش مىكند و ادب در پیشگاه سكوت پر معناىِ علمدار، هزاربار به احترام قیام مىكند.
ابرها از شوق این همه مردانگى بغض مىكنند و اشكهاشان در پیاله چشم كائنات سرازیر مىشود.
عباس، شرمنده دیدگان امام است از آنكه نسبتى با دعوت پلید این ملعون داشته باشد؛ آن هم با این صداى نحس و این اماننامه ننگین!
آخر چه فكر كردهاند؟! اباالفضل، افتخار علمدارى آقایش حسین علیهالسلام را به وعده پسران شیطان خواهد فروخت؟! پسر على علیهالسلام ، چشمهاى عاشقش را از كارزار خونین امامش به سلامت خواهد برد؟! دستانى را كه از ازل، وقف عطش طفلانِ برادر شدهاند، زیر سایه نكبتبار اماننامه آلامیه بىقدر خواهد كرد؟! چهقدر این جماعت، با منطقِ عارفانه عباس بیگانهاند و چهقدر زمانه، براى درك عظمتش حقیر مانده است!
وفادارى
این جانهاىِ پرندین كه دیدگان تاسوعایى شب را براى دیدن معركه عشقبازى خود بىتاب كردهاند؛ این پروانگانِ شیدا كه براى سوختن در راه حبیب، شعله از درون خویش مىكشند؛ این مردانِ حیدرى كه رجزخوانىشان، آسمان را تا پشت خیمه بانوى كربلا پایین كشیده است؛ جمعى كه پیرانش براى محاسنِ سپید خود، خضاب عاشورایى طلب مىكنند و جوانانش براى یك شبه طى كردن راه ملكوت، نغمه شهادت سر دادهاند، همه اصحاب حسیناند كه صف كشیدهاند در پیشگاه عقیله بنىهاشم، تا امتحان دلدادگى پس بدهند و دختر على علیهالسلام را از ارادتشان به حسینِ فاطمه علیهاالسلام آسودهخاطر كنند.
ملایك، غبطه مىخورند بر این جمع و مىاندیشند چه خوب بود سالها پیش، گروهى چنین بىنظیر و از گوهر ناب این جماعت، بر گردِ خانه آلاللّه، ارادت به محضر على علیهالسلام مىبردند و آرامش را تا خانه محزون بانوىِ یاس، مشایعت مىكردند!
تكهتكه و پرپر
دوباره حواشى خیمهگاه را مرور مىكنى تا نكند بوته خارى پنهان مانده باشد.
انگار به دشت خشك كربلا سفارش مىكنى كه با دختركان بىپناهِ فردا مهربانى كند!
به آسمان چشم مىدوزى و به ستارهاى كه براى آخرین بار، آرامش را از نگاه تو مىجوید، دلدارى مىدهى. از ابتدا، همه چیز آنگونه كه مقدّر بود، رقم خورد. گویا عاشوراى حسین علیهالسلام باید همین قدر تكهتكه و پرپر اتفاق بیفتد! هیچكس نداند، تو خوب مىدانى كه چرا دستهاى عباس، اینقدر با علمدارى و سقایى تناسب دارد و چرا شهادت، اینقدر در دهان اشتیاقِ قاسم، شیرین شده است.
لبخند رضایت
راستى این چه سرّى است میان لبخند رضایت تو و تقدیر غریب خداوند كه حتى ملایك هم براى فهمیدنش بیگانهاند؟!
آینهدار جمال خداوند! چه نسبتى است میان آینه هزار تكه تو و زیبایى تصویرى كه در دیدگان زینب علیهاالسلام نشسته است؟
چرا باید رفتن تو، این همه سرخ، این همه پر عطش و این همه جانگداز باشد؟
چرا باید پاى كودكان بىگناهِ فردا، در داغستان معركه تاول بزند؟
چرا صورتِ غفلت و دنیاطلبى فرزندانِ قابیل، این اندازه كریه و ظالمانه و سیاه جلوه خواهد كرد؟
یا اباعبدالله! چه راست گفت جدّ بزرگوارت پیامبر، كه براى شهادت حسین علیهالسلام ، در قلبهاى مردم باایمان، شور و حرارت جاودانهاى است كه هرگز به سردى نخواهد گرایید.
كاش مىفهمیدند…!
فاطمه سادات احمدى میانكوهى
امروز حسین علیهالسلام را مهلت دادند تا یك شب به نماز و دعا بپردازد؛ اما اى كاش مىدانستند این مهلت حسین علیهالسلام است به آنان، تا شاید به خود آیند و یك لحظه خداى محمد صلىاللهعلیهوآله را به یاد آورند و از خون فرزندش بگذرند؛ شاید از آتش دوزخ كمى دور شوند. افسوس كه چشم طمع، آنقدر به دنبال نان مىدود كه مجالى براى دیدن آب نمىیابد. طمع، همیشه گرسنهتر از آن است كه تشنگى باران رحمت الهى را احساس كند.
امروز، حلقه محاصره دشمنان بر حسین فاطمه علیهاالسلام تنگ شد؛ كاش پرده غیب یك دم كنار مىرفت تا حلقه هولناك زبانههاى آتش سقر را به گرد خویش مىدیدند!
این شمر است كه امروز با نامه ابنزیاد، براى ریختن خون حسین علیهالسلام به كربلا آمده است؛ كاش مىفهمید كه باید نامه را به دست چپش گیرد؛ چرا كه بار همین گناه براى سقوط او تا قعر الى الابد دوزخ، كافى است.
امان از اماننامه!
فاطمه پهلوان على آقا
برایش اماننامه فرستادهاند، مىخواهند عباس را از معركه عشق حسین علیهالسلام در امان دارند.مىخواهند نور را از خورشید بگیرند، آب را از اقیانوس و برادر را از برادر.
مىخواهند خورشید را از آسمان جدا كنند، درخت را از ریشه، عشق و ادب را از عباس علیهالسلام و عباس را از حسین علیهالسلام . اما غافلند كه خون على در رگهاى او جارى است و قلب او با واژه ناب حسین علیهالسلام مىتپد.
نمىدانند كه تار و پودِ جانِ ابالفضل، از نام حسین علیهالسلام بافته شده است. عباس، فرزند امالبنین است؛ شیرزنى كه نام امالبنین بر خود نهاد تا تكرار نام فاطمه، یادآور زخمهاىِ مادر مظلومه فرزندان على علیهالسلام نشود. اماننامه براى فرزندِ مادرى اینچنین آن هم به بهانه نسب قبیلهاى مادر فرستادن؛ یاللعجب!
فدایى حسین علیهالسلام
ادب در مقابلش زانو مىزند و دستان پر صلابتش را مىبوسد؛ او فرزند على علیهالسلام است؛ نور چشم امالبنین، و پشتیبان حسین علیهالسلام و ستون خیمه زینب.
ناگفته مىخواند كه كودكان آب مىطلبند و چشم امید برادر به اوست.
بیرق سبز عاشورا را به دست مىگیرد و مشكهاى خالى آب را بر دوش.
چشمههاى مشكها در حیرت مردانهاش فرات را جرعهجرعه مىنوشند.
دستانش از آغاز حركت این كاروانِ سرخ، پیشكش حسین علیهالسلام بوده است. اگر آنها را قطع كنید، امید كودكانِ برادر را به دندان مىگیرد و به راه خیمهها ادامه مىدهد.
چشمانش؟ چشمانش نیز فداى حسین علیهالسلام ؛ اما مشك، مشك را نَه… امید كودكان را نَه، براتِ خجلت ساقى را نَه، مشك را نَه… مشك را تیر باران نكنید!
آسمان سرخ شده است و خورشید به دَرد مىگرید. قامت سرو را شكستند. برادر! برادر را دریاب.
دستهاى خالىام قابل ندارد…
رزیتا نعمتى
مىبرم نزدیك لب آب و پشیمان گشتهام
یاد لبهاى تو را كردم پریشان گشتهام
تیر باران تا كنار خیمهات خواهم رسید
تا ببینى در هواى دوست، باران گشتهام
مىتوانم بیش از اینها عاشقت باشم، حسین!
قبلهام بودى اگر دور بیابان گشتهام
زخمهایم شعله شمع تو بادا، یا حسین!
خوب در شام غریبانت چراغان گشتهام
دستهاى خالىام قابل ندارد؛ مال تو
حج من پایان رسید و عید قربان گشتهام
فصل عطش
سعیده خلیلنژاد
هنگامه برپاكرده طوفان مىخروشد
خون مىزند موج و بیابان مىخروشد
هر گوشه نخلى زخمىِ دست تبرها
گلها لگدكوب هجوم نیشترها
خم كرده دستى ساقه یاسِ على را
بالا بلندى مثل عباسِ على را
آن گوشه زینب چشم بر راه برادر
این گوشه مثل ماه در خون خفته اصغر
اى آسمانىْ نام آور، اى برادر!
تنها پناه محكم خواهر، برادر!
مىآیى از سمت گل و آیینه، آرى
پیوسته ما را یار و یارىگر، برادر!
از سوى فردوس برین باریده امروز
باران اشك شادى مادر، برادر!
حسن ختام این غم همواره شیرین
همراه من تا لحظه آخر، برادر!
مىبینمت بىسر كه در رقص جنونى
مىبوسمت اى لاله پرپر، برادر!
پیروز دیدم وارثان سادگى را
پایان سرخ قصه دلدادگى را
وقتى فلق خود را به شب پیوند مىزد
خورشیدى از بالاى نى لبخند مىزد
عشقبازى
نقى یعقوبى
اباالفضل از دو عالم دست برداشت
از این دنیاى پر غم دست برداشت
چنان گردید گرم عشقبازى
كه از دستان خود هم دست برداشت
منبع:ماهنامه اشارات
پيرامون زنان در حادثه كربلا در دو محور سخن ميتوان گفت: يكي آن كه آنان چند نفر و چه كساني بودند، ديگر آن كه چه نقشي داشتند. زناني كه در كربلا حضور داشتند، برخي از اولاد علي«ع» بودند، و برخي جز آنان، چه از بني هاشم يا ديگران. زينب، ام كلثوم، فاطمه، صفيه، رقيه و ام هاني، از اولاد اهل بيت عليهم السلام بودند، فاطمه و سكينه، دختران سيد الشهدا«ع» بودند، رباب، عاتكه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقيل، فضه نوبيه، كنيز خاص امام حسين«ع» و مادر وهب بن عبد الله نيز از زنان حاضر در كربلا بودند.(1) 5 نفر زن كه از خيام حسيني به طرف دشمن بيرون آمدند، عبارت بودند از: كنيز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله كلبي، مادرعبد الله كلبي، مادر عمر بن جناده، زينب كبري«ع». زني كه در عاشورا شهيد شد، مادر وهب بود، بانوي نميريه قاسطيه، زن عبد الله بن عمير كلبي كه بر بالين شوهر آمد و از خدا آرزوي شهادت كرد و همانجا با عمود غلام شمر كه بر سرش فرود آورد، كشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبيت و احساس، به حمايت از امام برخاستند و جنگيدند:
يكي مادر عبد الله بن عمر كه پس از شهادت فرزند، با عمود خيمه به طرف دشمن روي كرد و امام او را برگرداند. ديگري مادر عمرو بن جناده كه پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردي را به وسيله آن كشت، سپس شمشيري گرفت و با رجزخواني به ميدان رفت، كه امام حسين«ع» او را به خيمهها برگرداند.(2) دلهم، دختر عمر(همسر زهير بن قين) نيز در راه كربلا به اتفاق شوهرش به كاروان حسيني پيوست. زهير بيشتر تحت تأثير سخنان همسرش حسيني شد و به امام پيوست. رباب، دختر امرء القيس كلبي،همسر امام حسين«ع» نيز در كربلا حضور داشت، مادر سكينه و عبد الله. زني از قبيله بكر بن وائل نيز حضور داشت، كه ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولي هنگام حمله سپاهيان كوفه به خيمههي اهل بيت، شمشيري برداشت و رو به خيمهها آمد و آل بكر بن وائل را به ياري طلبيد.
زينب كبري و ام كلثوم، دختران اميرالمؤمنين«ع»،همچنين فاطمه دختر امام حسين«ع» نيز جزو اسيران بودند و در كوفه و… سخنرانيهي افشاگر داشتند. مجموعه اين بانوان، همراه كودكان خردسال، كاروان اسري اهل بيت را تشكيل ميدادند كه پس از شهادت امام و حمله سپاه كوفه به خيمهها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهي و اسير به كوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
اما درباره حضور اين زنان در حادثه عاشورا بيشتر به محور«پيام رساني» بايد اشاره كرد. البته جهات ديگري نيز وجود داشت كه فهرست وار به آنها اشاره ميشود كه هر كدام ميتواند به عنوان«درس» مورد توجه باشد:
ـ مشاركت زنان در جهاد: شركت در جبهه پيكار و همدلي و همراهي با نهضت مردانه امام حسين و مشاركت در ابعاد مختلف آن از جلوههي اين حضور است. چه همكاري طوعه در كوفه با نهضت مسلم، چه همراهي همسران برخي از شهدي كربلا، چه حتي اعتراض و انتقاد برخي همسران سپاه كوفه به جنايتهي شوهرانشان مثل زن خولي.
- آموزش صبر: روحيه مقاومت و تحمل زنان- نسبت - به شهادتها در كربلا درس ديگر نهضت بود. اوج اين صبوري و پايداري در رفتار و روحيات زينب كبري«ع» جلوه گر بود.
ـ پيام رساني: افشاگريهي زنان و دختران كاروان كربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدينه پاسداري از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهي پراكنده به تناسب زمان و مكان.
ـ روحيه بخشي: در بسياري از جنگها حضور تشويق آميز زنان در جبهه، به رزمندگان روحيه ميبخشيد. در كربلا نيز مادران و همسران بعضي از شهدا اين نقش را داشتند.
- پرستاري: رسيدگي به بيماران و مداوي مجروحان از نقشهي ديگر زنان در جبههها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستاري و مراقبت حضرت زينب از امام سجاد«ع» يكي از اين نمونههاست. (3)
ـ مديريت: بروز صحنههي دشوار و بحراني، استعدادهي افراد را شكوفا ميسازد.
نقش حضرت زينب در نهضت عاشورا و سرپرستي كاروان اسرا، درس«مديريت در شرايط بحران» را ميآموزد. وي مجموعه بازمانده را در راستي اهداف نهضت، هدايت كرد و با هر اقدام خنثي كننده نتايج عاشورا از سوي دشمن، مقابله نمود و نقشههي دشمن را خنثي ساخت.
ـ حفظ ارزشها: درس ديگر زنان قهرمان در كربلا، حفظ ارزشهي ديني و اعتراض به هتك حرمت خاندان نبوت و رعايت عفاف و حجاب در برابر چشمهي آلوده است. زنان اهل بيت، با آن كه اسير بودند و لباسها و خيمههايشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض ديد تماشاچيان بودند، اما اعتراض كنان، بر حفظ عفاف تأكيد ميورزيدند. ام كلثوم در كوفه فرياد كشيد كه آيا شرم نميكنيد بري تماشي اهل بيت پيامبر جمع شدهايد؟
وقتي هم در كوفه در خانهي بازداشت بودند، زينب اجازه نداد جز كنيزان وارد آن خانه شوند. در سخنراني خود در كاخ يزيد نيز بر اينگونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض كرد:«ا من العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبايا قد هتكت ستورهن و ابديت وجوههن يحدو بهن الأعداء من بلد الي بلد و يستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و يتصفح وجوههن القريب و البعيد و الغائب و الشهيد…»(4) و نمونههي ديگري از سخنان و كارها كه همه درسآموز عفت و دفاع از ارزشهاست.
ـ تغيير ماهيت اسارت: اسارت را به آزادي بخشي تبديل كردند و در قالب اسارت، به اسيران واقعي درس حريت و آزادگي دادند.
ـ عمق بخشيدن به بعد عاطفي و تراژديك كربلا: گريهها، شيونها،عزاداري بر شهدا و تحريك عواطف مردم، به ماجري كربلا عمق بخشيد و بر احساسات نيز تأثير گذاشت واز اين رهگذر، ماندگارتر شد.
پينوشت ها:
1ـ زندگاني سيد الشهدا،عماد زاده،ج 2، ص 124، به نقل از لهوف، كبريت احمر و انساب الأشراف.
2ـ همان، ص 236.
3- در اين زمينه ر.ك: مقاله «درسهي امدادگري در نهضت عاشورا» از مؤلف (مجله پيام هلال، شماره 26، شهريور1369).
4ـ عوالم(امام حسين)، ص 403، حياة الامام الحسين،ج 3، ص 378.
5- بر گرفته از فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، صفحه 195.
1. در روز هفتم محرم عبید اللّه بن زیاد ضمن نامهای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.
عمر بن سعد نیز بدون فاصله “عمرو بن حجاج” را با 500 سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیهالسلام و یارانش به آب شدند.
2. در این روز مردی به نام “عبداللّه بن حصین ازدی” ـ كه از قبیله “بجیله” بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطرهای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیهالسلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم ميگوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود، قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم كه عبداللّه بن حصین آنقدر آب ميآشامید تا شكمش بالا ميآمد و آن را بالا ميآورد و باز فریاد ميزد: العطش! باز آب ميخورد، ولی سیراب نميشد. چنین بود تا به هلاكت رسید.
3. روزي است كه حق تعالى تكلم فرموده با حضرت موسى در كوه طور.
4. در اين روز، عمر بن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار بر شريعه فرات موكل كرد و امام حسين ع را از آب منع كرد، بجهت نامه اى كه ابن زياد در اين باب براى او نوشته بود.
5. روز هفتم محرم - سال 132 هجرى قمرى
نبرد سپاهيان بنى عباس با سپاهيان بنى اميه در عراق .
در سال 131 هجرى كه دعوت عباسيان با عنوان الرضا من آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم فراگير شده بود، هوادارانشان در مناطق مختلف اسلامى ، بسيج شده و بر ضد امويان و عاملان آنان وارد عمل شدند. قطبه فرزند شبيب ، از جمله داعيان بنى عباس و از فرماندهان آنان بود. وى از سوى ابومسلم خراسانى ماءموريت يافت كه با عاملان بنى اميه در ايران و عراق به نبرد پردازد.
قحطبه در آغاز، گرگان و سپس قومس سمنان را به تصرف خود درآورد. آن گاه به سوى رى ، قم ، اصفهان و همدان لشكر كشى كرد و براى از پاى درآوردن امويان و فتح هر يك از شهرها، گروهى از سربازان خود را به فرماندهى يك فرد زبده و كاردان اعزام مى نمود.
سربازان بنى اميه ، پس از شكست از سپاهيان قحطبه ، به سوى يزيد بن عمر بن هبيره در عراق عقب نشينى مى كردند.
ابن هبيره كه از عاملان بزرگ بنى اميه در عراق و ايران بود، در شهر واسطواقع در عراق ، مستقر شده و مناطق و نواحى اطراف را تحت كنترل خود داشت .
قحطبه پس از تصرف شهرهاى ايران به سوى عراق هجوم آورد و ابن هبيره براى دفع تهاجمات وى از واسط بيرون آمد. دو سپاه در مكانى به نام زاب كه در بيست فرسنگى كوفه است ، با هم روبرو شدند و نبرد سختى ميان آنان به وقوع پيوست و از طرفين تعداد بى شمارى جان باخته و يا زخمى گرديدند.
سرانجام سپاهيان اموى ، متحمل شكست و هزيمت شده و به ناچار به سوى واسط عقب نشينى كردند. اين واقعه در هفتم محرم سال 132 هجرى به وقوع پيوست.قحطبه پس از پيروزى بر امويان ، خطبه اى براى لشكريان خود خواند و ضمن آن گفت : سوگند به خدا كه ما قيام نكرديم مگر براى اقامه حق و از بين بردن دولت باطل همانا به شما خبر مى دهم كه امام محمد بن على بن عبدالله بن عباس به من پيش از اين خبر داده بود كه من با نباتة بن حنظله كلابى و عامر بن ضباره مرى از عاملان بنى اميه نبرد مى كنم و آنان را شكست مى دهم . من اين خبر را قبلا به شما داده بودم و شما خود شاهد بوديد كه گفتارش راست درآمد و من به آنان پيروز شدم . هم اكنون به شما خبر مى دهم كه امام محمد بن على به من خبر داده است كه من از فرات ، عبور نمى كنم ولى شما از آن عبور كرديد و مرا در ميان خود نيافتيد پس همانا امير شما فرزندم حميد بن قحطبه است و اگر براى او مشكلى پيش آيد، برادرش حسن بن قحطبه ، امير شماست .
پيش گويى قحطبه ، درست بود، زيرا هنگامى كه همگى از آب فرات عبور كردند، قحطبه را درميان خود نديدند.
از آن پس ، كسى قحطبه را نديد. برخى گفته اند كه وى در آب غرق شد. برخى گفته اند كه زير آوارى مدفون شد و برخى ديگر نوشته اند كه سوارى اش وى را به نيستى داد.
به هر حال سپاهان وى به فرماندهى فرزندش حميد از آب فرات گذر كرده و چهار روز بعد، كوفه را به تصرف خويش درآوردند. چندى بعد به بصره دست رسى پيدا كرده و آن را از چنگ امويان خارج ساختند.
در مناطق عرب نشين ، فرماندهى ارشد عباسيان را ابوسلمه حفص بن سليمان بر عهده داشت . وى براى نبرد با باقى مانده سپاهيان يزيد بن عمر بن هبيره ، سپاهى به فرماندهى مشترك حسن بن قحطبه و مالك بن هيثم ، بسيج كرد و به سوى واسط اعزام نمود.
سپاهيان عباسى ، شهر را از چند سو محاصره كرده و صحنه را بر ابن هبيره تنگ نمودند و سرانجام با هجوم سراسرى به داخل شهر، آن را تصرف كرده و ابن هبيره را به قتل رساندند و سپاهيان اموى را با شكست مهم و سرنوشت ساز روبرو نمودند.
در همين ماه محرم ، ابوسلمه بزرگان بنى عباس از جمله ابوالعباس سفاح و برادران و اهل بيت او را وارد كوفه كرد و براى آنان خانه هايى فراهم نمود.
آنان به مدت دو ماه به طور ناشناس در كوفه سكونت گزيدند و پس از آن ، حضورشان آشكار گرديد و با ابوالعباس سفاح به عنوان نخستين خليفه عباسى بيعت شد.
در اين باره ، روايت شيرينى از امام ششم شيعيان حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السلام نقل شده است كه به روشنى اين واقعه مهم را پيش بينى و پيش گويى كرده بود.
از ابن صدقه روايت شده است : شخصى از خاندان بنى اميه كه زنديق كافر متظاهر به اسلام بود، نزد امام جعفر صادق عليه السلام رسيد و از آن حضرت پرسيد كه كلام خداوند - عز و جل - در آغاز سوره اعراف كه مى فرمايد: المص به چه معناست و از آن چه چيزى را اراده كرده است ؟
حلال و حرام آن چيست و مردم از اين كلمه چه بهره اى مى برند؟ امام صادق عليه السلام كهاز پرسش اعتراض آميز و كفرگويى وى ناراحت شده بود، فرمود: ساكت باش ! بدا بهحالت ، الف در اين كلمه ، اشاره به يك است ، و لام اشاره به سى ، ميم اشاره به چهل و صاد اشاره به شصت است 131 1+30+40+60،حال تو بگو تا كنون چند سال دنيا به كامتان بوده است ؟ يعنى شما خاندان بنى اميه چند سال حكومت كرديد؟ مرد اموى ، گفت : 131سال .
آن گاه امام عليه السلام فرمود: همين كه اين سال به پايان رسد، حكومت خاندان شما نيز به پايان خواهد رسيد.
ابن صدقه گفت : ما خود شاهد بوديم كه در روز عاشورا دهم ماه محرم سال 132، سياه جامگان هواداران بنى عباس وارد كوفه شده و حكومت بنى اميه را سرنگون كردند.
بدين گونه ، پيش گويى صادق آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم به تحقق رسيد و خاندان بنى اميه و حكومت ظلم آميز آنان ريشه كن گرديد.
منبع : فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سيد تقى واردى
سایت : راسخون
هرکس کربلا را عشق مي ورزد،بايد فاصله خويش با کربلا را اندازه بگيرد و از خويش بپرسد:برلب فرات زندگي،تا کنون چند بار به خاطر ديگران از خودگذشته است؟
*******************************************************************************************************
*********************************************************************************************************
*********************************************************************************************************
*********************************************************************************************************
ماهی که ز آفتاب روشن تر بود
لب تشنه آب و تشنه باور بود
می رفت و دل از حسین می برد که او
پیغمبر کربلا، علی اکبر بود
ميان حضرت عيسي و سيدالشهدا (ع) شباهتهاي بسياري است. |
چه خوش گفته است :
يار مردان خدا باش که در کشتي نوح
هست خاکي که به آبي نخرد طوفان را
و تو مرد خدا بودي که براي خدا کار کردي… و گرنه آن زمان چه کسي مانند تو دکتراي الکترونيک و فيزيک پلاسما داشت ؟! مي داني با اين مدرک چه مي توانستي بکني ؟… اين مدرک مهم آن هم از معتبرترين دانشگاه جهان ، بروکلي. سازمان فضايي آمريکا (ناسا ) به تو پيشنهاد عضو هيأت علمي بودن را داد و تو خيلي سهل ، خيلي راحت خنديدي و گفتي : نه !!… هيچ گاه از يادت نرفته بود که مادرت هميشه به تو سفارش مي کرد: « فرزندم ! هيچ وقت خدا را فراموش نکن ». و تو خدا را فراموش نکردي ! آمدي و ثابت کردي ،که « دکترا براي دلت خيلي حقير است » . آمدي ، چون مردان خدا، حتي نيم قدمي را براي دشمن او بر نمي دارند، و تو نخواستي تا دانشت را براي دشمن خرج کني … و امروز … به راستي تو که بودي ؟…
به ( وأعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل … ) (1) يقين داشتي ، که در سرزمين کفر نيز نيروهاي انقلابي را گرد هم آوري تا دين خدا را احيا کني.
تو به دنيا دل بسته نبودي ؛ چرا که دنيا را نمي خواستي . تو دل به معبود سپرده بودي و آنان که دل در گرو عبوديت الهي دارند و از بندگي مي سوزند و وصال حق را مي طلبند را با دنيا چه کار ؟!…
چمران؛ دلاوري که پاوه را با نام تو مي شناسند، و دهلاويه را با نام تو …! در عشق لايتناهي سوخته بودي که گفتي : « هيچ نمي دانستم که در دنيا آتشي سوزان تر از آتش وجود دارد ». (2)
آن ها که با تو بودند، آن ها که تو را ديده بودند، آن ها که با تو همدم بودند، ديدند چگونه سراپاي وجودت در خدمت حکومت اسلامي و رهبري آن بود، و براي بنا و بقاي آن، هر چه در توان بود را گذاشتي ؛ بي آن که حرفي بزني ، يا به رخ کشي و منت نهي !
تو اگر مي خواستي ، مي توانستي در رفاه باشي ، اما ساده زيستي را برگزيدي . تواضع ، اقتدار، صلابت ، ايستادگي و تحمل در مقابل حرف ها و گفته ها و… اين ها را نيز از مولايت علي عليه السلام آموختي ؛ همان کشتي بان کشتي شکسته وجودت، که خود مي گفتي :
« انيس تنهايي من ، غمخوار من ، هنگامي که کوهي از غم مرا مي فشرد ، تسلابخش قلب مجروحم ، هنگامي که در آتش درد مي سوزم، در طوفان هاي حوادث ، در گرداب هاي خطر و نابودي ، هنگامي که کشتي شکسته وجودم به تخته سنگ هاي کينه و نفرت برخورد مي کند، و باران تهمت و افترا بر من مي بارد، در تاريکي ظلمت، که ديگر هيچ اميدي ندارم و همه راه ها کور شده است و دل به نيستي نهاده ام و فقط « توکل علي الله » قلبم را روشن کرده است ؛ آن جا که علي عليه السلام کشتي بان کشتي شکسته وجود من است » . (3)
گاه مي انديشم چه مي شد اگر تو مجال مي يافتي تا تمام توان و استعدادت را که بسيار مورد نياز انقلاب اسلامي بود، به خدمت در آوري ! اما هيچ گاه نشد… و کاش مي شد تا تو برنامه هاي دراز مدتت را جامه عمل بپوشاني …
به راستي چمران ! دلاور دوران، چه قدر غريب بودي تو … و امروز همچنان غريب ماندي . امروز همه به حزب الله لبنان مي بالند و از افتخار آفريني هايش در برابر رژيم نژاد پرست غاصب صهيونيست غرق در غرور مي شوند، اما آيا مي دانند ، که همگامي با صفا و بي رياي تو با يار ديرينت امام موسي صدر ، شيعيان محروم لبنان را احيا کرد و حزب الله امروز را تربيت نمود؟!
تو را با خودت مي شناسيم چمران ! ، … که همه ي ابعاد وجودت، عرفانت، سوز درونت ، استعدادت، توانمندي ات، افکار و انديشه هاي والايت، محبتت، دلسوزي ات، دل نگراني و دغدغه ات براي اسلام و انقلاب و امام تو بود، اما به راستي غريبي چمران !
اي مرد خدا ! در مناجاتت با خدا، برايمان دعا کن.
پي نوشتها :
1. الانفال (8):60.
2. دکتر مصطفي چمران ، خدا بود و ديگر هيچ نبود ، ص 22.
3. دکتر مصطفي چمران ، زيباترين سروده هستي ، ص 14.
منبع: نشريه ي نامه ي جامعه شماره 45
يکي از عجايبي که در مورد مرحوم آيتالله العظمي شيخ عبدالکريم حائري يزدي (ره) مؤسس حوزه علميه قم نقل ميکنند چنين است:
ايشان در مواقعي که سرپرستي حوزه علميه اراک را بر عهده داشتند براي “آيتالله حاج آقا مصطفي اراکي “(ره) نقل کردند : «هنگامي که در کربلا مشغول تحصيل علم بودم در خواب ديدم شخصي به من گفت:«شيخ عبدالکريم! کارهايت را انجام بده و وصيت کن چرا که سه روز ديگر خواهي مرد». من از خواب بيدار شدم در حاليکه متحير بودم به خود گفتم:« اين يک خواب معمولي بود و تعبيري ندارد و آن را فراموش کردم.»
روز سهشنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم و خوابي را که ديده بودم کاملاً از ياد برده بودم ،روز پنجشنبه که درسها تعطيل بود با بعضي از دوستان به باغ بزرگ مرحوم سيد جواد رفتيم ،در آنجا قدري گردش و تفرج و مدتي را با مباحث علمي گذرانديم. نهار را همانجا صرف کرديم و ساعتي خوابيديم من نيز در گوشهاي به خواب رفتم ناگهان لرزه شديدي سراسر وجودم را فرا گرفت دوستانم به سويم دويدند و هرچه عبا و روانداز همراه داشتند روي من انداختند ولي همچنان بدنم لرز داشت و در ميان آتش تب افتاده بودم، حالت عجيبي بود حس کردم که حالم بسيار وخيم است به اطرافيانم گفتم:«کاري از دست شما ساخته نيست زودتر مرا به منزلم برسانيد».
آنان وسيلهاي فراهم کردند و مرا به شهر کربلا رساندند و وارد منزل نمودند در منزل، بيحال و بيحس در بستر افتاده بودم، بسيار حالم دگرگون شده بود در اين ميان به ياد خواب سه شب پيش افتادم علائم مرگ را به وضوح مشاهده کردم و با در نظر گرفتن خوابي که ديده بودم مرگ را احساس کردم. ناگهان ديدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند نگاهي به يکديگر کردند و گفتند:«اجل اين مرد رسيده است مشغول قبض روحش شويم» در همان حال عجيب با توجه قلبي به ساحت مقدس حضرت اباعبداللهالحسين (ع) متوسل شده و عرض کردم:«اي حسين عزيز! دستم خالي است و کاري نکردهام و زاد و توشهاي براي آخرت خود تدارک نديدهام، تو را به جان مادرت زهرا (س) از من شفاعت نما تا خداوند مرگ مرا تأخير اندازد تا فکري به حال خود نمايم».
بلافاصله پس از اين توسل ديدم شخصي نزد آن دو نفر آمد و گفت : «حضرت سيدالشهدا (ع) فرمودند شيخ عبدالکريم به ما متوسل شده و ما نيز در پيشگاه خداوند از او شفاعت کرديم تا مرگش را به تأخير اندازد و خداوند متعال تقاضاي ما را اجابت نموده است هم اکنون از نزد او خارج شويد!»
در اين موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و گفتند :«سمعا و طاعه»
پس ديدم آن دو نفر به همراه فرستاده امام حسين (ع) (سه نفري) صعود کردند و رفتند.در اين وقت احساس سلامتي کردم و به خودم آمدم صداي گريه و زاري اطرافيانم را شنيدم و متوجه شدم که بستگانم در اطرافم جمع شده و به سر و صورت خود ميزنند.
خواستم دستم را حرکت دهم ولي از شدت ضعف نتوانستم آرام چشم گشودم و ديدم که به رويم پارچهاي کشيده اند، خواستم پايم را جمع کنم ولي متوجه شدم که دو انگشت بزرگ پايم را بستهاند، (گويا مرا آماده غسل و کفن کرده بودند).
به هر زحمتي بود دستانم را تکان دادم و در آن حال شنيدم که کسي ميگويد:«ساکت شويد! گريه نکنيد، گويا بدن حرکت دارد!» همگان آرام شدند و رواندازي که به رويم کشيده بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پاهايم را دراز کردند با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهيد کمکم از جا برخاسته و نشستم تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمدالله پس از مدتي کوتاه بهبود يافتم و اين موهبت به برکت مولايم حضرت امام حسين (ع) حاصل شد.
نام جانبخش تو چون بر دهنم ميآيد عطر فردوس برين از سخنم ميآيد |
نام شاعر:سيد هاشم وفايي |
محضر الهی
از روزی که در نهر جانمان فرات سوز و علقمه عطش جاری ساخته اند،از شبی که در پیاله دلمان شربت گوارای ولایت ریخته اند،دلمان یک حسینیه پر شور است.
در حسینیه دلمان، مرغهای محبت سینه می زنند و اشکهای یتیم در خرابه چشم، بی قراری می کنند.
سینه ما تکیه ای قدیمی است، سیاهپوش با کتیبه های درد و داغ، که درب آن با کلید « یا حسین » باز می شود و زمین آن با اشک و مژگان، آب و جارو می شود.
صبحها وقتی سفره عزا گشوده می شود، دل روحمان گرسنه عاطفه و تشنه عشق می شود. ابتدا چند مشت «آب بیداری » به صورت جان می زنیم تا «خواب غفلت » را بشکنیم.
زیارتنامه را که می بینیم، چشممان آب می افتد و «السلام علیک » را که می شنویم، بوی خوش کربلا به مشام دل می رسد.
توده های بغض، در گلویمان متراکم می گردد و هوای دلمان ابری می شود و آسمان دیدگانمان بارانی!
آنگاه، جرعه جرعه زیارت عاشورا می نوشیم و سر سفره توسل، ولایت را لقمه لقمه در دهان کودکانمان می گذاریم.
در این خشکسالی دل و قحطی عشق، نم نم باران اشک، غنیمتی است!
خدایا! ما را به چشمه کربلا تشنه تر کن!
و تو ای محرم!
تو آن كیمیاى دگرگونهسازى كه مرگ حیات آفرین را - به نام «شهادت» به اكسیر عشقى كه در التهاب سر انگشت سحرآفرینت نهفته است، چو شهدى مصفا و شیرین به كام پذیرندگان مىچشانى. تو آن خشم خونین خلق خدایى كه از حنجر سرخ و پاك شهیدان برون زد. تو بغض گلوى تمام ستمدیدگانى كه در كربلا ، نیمروزى به یكباره تركید و آن خون دل و دیده روزگار كه با خنجر كینه توز ستم، بر زمین ریخت. الا اى محرم! تو به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان كه همواره بر ضد بیداد، قامت كشیدند و در صفحه سرخ تاریخ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند، تو آن آشناى كهن یاد و دشمنستیزى كه همواره در یادشانى.
الا اى محرم!…
جواد محدثی
آب را گِل نکُنید
شاید از دور علمدارِ حسین
مشکِ طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رِسَد تا که از این آب روان
پُر کُنَد مشکِ تهی
بِبَرَد جرعه یِ آبی برساند به حرم
تا علی اصغرِ بی شیرِ رباب
نَفَسَش تازه شَوَد
و بخوابد آرام
آب را گِل نکُنید
که عزیزانِ حسین
همگی خیره به راهند که ساقی آید
و به انگشتِ کَرَم
گره کورِ عطش بگشاید
آب را گِل نکُنید
که در این نزدیکی
عابدی تشنه لب و بیمارست
در تب و گریه اسیر
عمه اش این دو ، سه شب
تاسحر بیدارست
آب را گِل نکُنید
که بُوَد مهریه ی مادرشان
نه همین آب
که هر جایِ دگر رودی و نهری جاریست
مهر زهرای بتولست.
از اینست که من می گویم:
آب را گل نکنید
آب را گل نکنید
آب را گل نکنید . . .
شاعر : یاسر قربانی
حماسه از چشمهای تو آغاز میشود در روزی داغ و خونآلود.
رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی.
امروز میآیی؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانهای از آن سوی آسمان، و زمین با خندههای نخستینت، شکفتن آغاز میکند.
در وجودت تکهای از بهشت جا مانده است؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب میتراود.
روشنای چهرهات با اُفقهای دور و درخشان نسبت دارد. ریشهات از مقدمترین رودخانه آب میخورد.
نخلها، پیش قامتت کوچک مینمایند، ای بزرگِ دوست داشتنی!
نامت از دهان زمین نمیافتد.
آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید، همبازی کودکیات و عشق، همسفره همیشگی توست.
قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان میخورند.
پرندگان، چشم بر قانون رهاییات دوختهاند.
میآیی و پنجه در پنجه کوه میافکنی و فرو میریزیاش.
میآیی و از جای گامهای سپیدت، درختانی از آینه قد میکشند.
بر اسب که مینشینی، بارانی از ستاره باریدن میگیرد.
مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان میریزد.
تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت.
آئینت جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام آنان میاندازد که نفسهای شیعه را بریده بریده میخواهند.
در آغوش باران زاده شدهای و از سینه بهار، شیر نوشیدهای.
از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب.
کوهستانها، هوای پاک نفسهایت را به عاریت گرفتهاند.
شاعرانهترین واژهها، شعر بلند حماسهات را سرودن نمیتوانند. محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا میدرخشد.
لبهای ترک خوردهات، سالهاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است.
صفحات آن ظهر سرخ را که ورق میزنم، ردّ نگاههای پر هیبت توست که بر جا میخکوبم میکند. تو اردیبهشت فصلهای جهانی.
خاکستریترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا میدارد.
امروز میآیی و ما فانوسهای عاشقی در دست، میلاد خجستهات را نور میپاشیم.
میآیی و چکاوکان روشنی، روز آمدنت را به ترانه مینشینند و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز میخوانند.
معصومه داوودآبادی
مرحوم آیةالله بهجت رضوانالله تعالی علیه، نوعی از دعا را معرفی فرمودند كه در مستجاب شدن آن تردیدی نیست.
این عارف جلیلالقدر، رحمةالله علیه، در پاسخ به سوالی فرمودند: برخی گمان میكنند كه دعا، كار پیرزنها و پیرمردها و عجزه [ناتوانان] است، آنها كه نمیتوانند در میدان جنگ و جهاد شمشیر بزنند؛ ولی معلوم میشود مساله از این بالاتر است! در روایت درباره شرایط استجابت دعا آمده است: “من دعا و هو لایحس سوی الاجابة استجیب له"، یعنی هر كس دعا كند و جز اجابت احساس نكند، دعایش مستجایب میشود.
ایشان در ادامه میفرمایند: گویا حالتی در ما پیدا شده شبیه به یاس از اجابت، كه دعای ما فقط به زبان و لقلقهی لسانی است؛ نه دعای برخاسته از دل مطمئن و امیدوار به اجابت. قلب متیقن و دل شكستهای میخواهد كه دعایش مثل تیر به هدف برسد، به گونهای كه دعا كنیم و اجابت آن را بفهمیم و یا حداقل به ما وعدهی استجابت آن را بدهد، ولو بعد از چهل سال، همچنان كه درباره حضرت یعقوب علیهالسلام ظاهرا دارد [محقق شد].
بنابراین فرموده حضرت آیةالله بهجت، آن دعایی مستجاب است كه دعاكننده در آن مطمئن به اجابت باشد و این امر به قول ایشان قلب متیقن و دل شكسته میخواهد
تاسیس تاسیس تاریخ برای مسلمانان در زمان خلافت خلیفه دوم مسلمین و با مشورت حضرت علی (علیهالسلام) در سال شانزدهم هجری صورت گرفته استَ. مبدا تاریخ را هجرت پیامبر و ماه نخست آن را محرم، سالی كه هجرت روی داده بود گرفتند.(1) علت نامگذاری این ماه آن بود كه در ایام جاهلیت، جنگ در این ماه را حرام میدانستند.ـ در دوم ماه محرم الحرام سال 61 هجری كاروان حضرت امام حسین (علیه السلام) وارد كربلا شد و سپاهیان دشمن كه هر روز بر تعدادشان افزوده میشد در روزهای تاسوعا و عاشورا كه روز نهم و دهم محرم میباشد او و یارانش را به شهادت رساندند.
امام هشتم شیعیان امام رضا(علیه السلام) در خصوص این ماه فرمود: در جاهلیت، حرمت این ماه نگاه داشته میشد و در آن نمیجنگیدند ولی در این ماه، خونهای ما را ریختند و حرمت ما را شكستند و فرزندان و زنان ما را اسیر كردند و خیمهها را آتش زدند و غارت كردند و حرمت پیامبر را دربارة ذریهاش رعایت نكردند.
آیت الله میرزا جواد ملكی تبریزی در «مراقبات» نوشته است: «كودكانم را میدیدم كه در دهه نخست ماه محرم غذا نمیخوردند و به نان خالی اكتفا میكردند كسی هم به آنان نگفته بود ماه محرم شروع شده است گمان میكنم عشقی درونی آنان را برمیانگیخت.» (2) به همین دلیل ماه محرم با حادثه عاشورا عجین شده است و فرا رسیدن آن دلها را پر از غم میسازد و پیروان و شیفتگان امام حسین (علیه السلام) از اول محرم، محافل و مجالسی را سیاهپوش كرده، به یاد آن امام شهید به عزاداری میپردازند.(3)
پینوشتها:
1- تاریخ تحلیلی اسلام، دكتر سیدجعفر شهیدی، ص130.
2- پیامآور عاشورا، مهاجرانی، ص 11.
3- با اندكی دخل و تصرف، فرهنگ عاشورا جواد محدثی، ص 406
اگر امروز که بیدار شدی بیشتر احساس سلامت کردی تا مریضی ، تو خوشبخت تر از یک میلیون نفری هستی که تا آخر این هفته بیشتر زنده نیستند.
▪ اگر هیچ وقت خطر جنگ را تجرب نکرده ای و تنهایی زندان را حس نکرده ای ، در شمار ۵۰۰ میلیون نفر آدم خوشبخت دنیا هستی .
▪ اگر می توانی در یک جلسه مذهبی شرکت کنی بدون اینکه اذیت و آزار، دستگیری ، شکنجه و وحشت از مرگ داشته باشی خوشبخت تر از سه میلیون نفر در جهان هستی.
▪ اگر در جیب یا کیف خود پول داری و می توانی گاهی کمی پول خرج کنی ، جزو ۸ درصد آدمهای پولدار دنیایی.
▪ اگر پدر و مادرت هنوز زنده اند و هنوز با هم زندگی می کنند . تو واقعا بی نظیری!
▪ اگر سرت را بالا می گیری و لبخند می زنی و احساس خوبی داری ، تو خوشبختی ، چون خیلی ها می توانند این کار را بکنند ، ولی اکثرا نمی کنند.
▪ اگر امروز و دیروز دعا کردی ، واقعا خوشبختی ، چون اعتقاد داری که خدا صدای ما را می شنود و به ما جواب می دهد.
▪اگر می توانی این مطلب را بخوانی خوشبخت تر از کسانی هستی که نمی توانند این مطلب را بخوانند .
بر اساس رویاى صادقهاى كه مرحوم آیت الله مرعشى نجفى(ره) ازپدر بزرگوارش مرحوم حاج سیدمحمود مرعشى (متوفاى 1338 ه’ .)نقل مىكردند، قبر شریف حضرت معصومه(س)جلوهگاه قبر گم شدهمادر بزرگوارش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مىباشد.آن مرحوم در صدد بود كه به هر وسیلهاى كه ممكن باشد، محل دفنحضرت زهرا سلام الله علیها را به دست آورد، به این منظورختم مجربى را آغاز مىكند و چهل شب آن را ادامه مىدهد، تا درشب چهلم به خدمتحضرت باقر و یا حضرت صادق(علیهماالسلام)شرفیاب مىشود، امام(ع) به ایشان مىفرماید: «علیك بكریمه اهل البیت» «به دامن كریمه اهلبیت پناهببرید.» عرض مىكند: بلى من هم این ختم را براى این منظور گرفتهام كه قبر شریفبىبى را دقیقا بدانم و به زیارتش بروم.
امام(ع) فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه درقم مىباشد.سپس ادامه داد: براى مصالحى خداوند اراده فرموده كه محل دفن حضرت فاطمهسلام الله علیها همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه راتجلیگاه قبرآن حضرت قرار داده است. هر جلال و جبروتى كه براىقبر شریف حضرت زهرا مقدر بود خداوند متعال همان جلال و جبروترا بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است.
امام صادق(ع)پیش از ولادت كریمه آل محمد(ص) فرمود:
خدا را حرمى است و آن مكه است،امیرمؤمنان را حرمى است و آن كوفه است،و ما اهل بیت را حرمى است وآن قم است.بزودى بانویى به نام فاطمه از تبار من در آن جا دفن شود كه هر كس به زیارتش بشتابد،بهشت بر او واجب مى گردد.