عطر باران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

غصه دار غصه های بی قرینه

16 آذر 1390 توسط یاسین

امام سجاد

من کربلا را یادگار آخرینم

 

من یادگار روزهای خاک وخونم

من یادگار چهره های لاله گونم

من تشنگی را در حرم احساس کردم

یاد دو دست خونی عباس کردم

من کودکی بودم که آهم را شنیدند

دیدم سر جد غریبم را بریدند

من دیده ام در وقت تشییع جنازه

اسبان دشمن را که خوزده نعل تازه

من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه

خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه

گرچه کنون مسموم از زهر هشامم

من کشته ویران ای در شهر شامم

من روضه خوانی در منا بر پا نمودم

خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم

من سوختم از داغ بانوی مدینه

سنگ مدینه می زنم هر دم به سینه

حالا که نقش زهر کین در جسم مانده

از جسم پاک من فقط یک اسم مانده

یا رب قرارم را ز نیرنگش ربوده

در مجلس مستی مرا دعوت نموده

زهر عدو خون کرده قلب آتشین را

گریان نموده چشم زین العابدین را

حبیب الله موحد

 نظر دهید »

امام سجاد علیه السلام و وقایع کربلا

16 آذر 1390 توسط یاسین

امام سجاد(ع)

از مدینه تا کربلا با پدر

در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده است. که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند :«انا لله و انا الیه راجعون والحمدالله رب العالمین » و آن را دو یا سه بار تکرار کردند.

پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان روی کرده، عرض کرد: برای چه حمد خدای را بجای آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون » را گفتند)

حضرت فرمود: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: «این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند. » من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است.

فرزندشان علی به بابا عرض کرد: پدر جانم خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟

حضرت فرمود: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست.

علی بن الحسن جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم.

امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید: این قضیه پس از کوچ کردن از منزل « قصر بنی مقاتل » نقل شده است و منزل «ثعلبیه » با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است .

حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد علیه السلام در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد

 

« مقتل الحسین » تالیف خوارزمی، جلد 1، صفحه 226، و برای تحقیق مراجعه کنید به موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام صفحه 344 الی 368 و برای تحقیق بیشتر مراجعه به باقر العلوم، صفحه 395 الی 397)

آری، این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم؛ اما آیا این علی بن الحسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام می باشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست آنچه در روایت آمده « قال له ابنه علی » است یا «فاقبل الیه ابن علی بن الحسین ».

به هر حال تا قبل از شهادت پدر گزارش دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در اسناد آمده این است که: علی بن زید از حضرت نقل می کند که ما با حضرت امام حسین علیه السلام خارج شدیم پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا » و کشته شدن او یادی به میان می آورد. و یک روز فرمود: از پستی دنیا نزد خداوند این که سرِ _ یحیی بن زکّریا هدیه شد به زن بد کاره ای از زنهای بد کاره بنی اسرائیل _ اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیه السلام مرتب از کشته شدن حضرت یحیی بن زکّریا یاد می کرده اند، در نوبت دیگری آمده است .

از این حدیث به خوبی بدست می آید که حضرت علی بن الحسین علیه السلام دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد _ علیه السلام _ در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 نظر دهید »

نخستین خطبه امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا

13 آذر 1390 توسط یاسین
امام حسین

 

امام حسین(علیه السلام) پس از تنظیم صفوف لشكر خود، سوار بر اسب شد و مقدارى راه از خیمه‏ها فاصله گرفت، آنگاه در مقابل لشكر عمر با صداى بلند و رسا به آنان چنین فرمود:

ایها الناس! حرف مرا بشنوید، و در جنگ و خونریزى عجله مكنید تا من وظیفه خود را كه موعظه و نصیحت شما است انجام دهم، و تا علت آمدنم را به این سرزمین توضیح دهم، اگر به سخنم گوش دادید و عذر مرا پذیرفتند و با من از در انصاف و عدل وارد شدید معلوم مى‏شود راه سعادت و خوشبختى را دریافته‏اند و دلیلى براى جنگ با من نخواهید داشت، لكن اگر عذرم را بپذیرفتید و از در انصاف و داد و با من وارد نشدید آنگاه مى‏توانید همه دست به دست هم بدهید و بدون مهلت تصمیم باطلتان را اجرا كنید ولى در این صورت دیگر امر بر شما مشتبه نمانده است، و پشتیبان من آن خدایى است كه قرآن را نازل كرده و یار و یاور نیكوكاران است.

چون سخن امام به اینجا رسید، صداى گریه و شیون از بعضى زنان و اطفال كه صداى امام را مى‏شنیدند بلند شد. لذا امام (علیه السلام) سخن خود را قطع كرد و به حضرت ابوالفضل و على اكبر دستور داد بروید زنها را ساكت كنید، به خدا قسم هنوز گریه‏هاى بسیارى در پیش دارند فلعمرى لیكثر بكاؤهن.

مغرور كسى است كه گول دنیا را بخورد و بدبخت كسى است كه شیفته و فریفته آن بشود، مردم! دنیا گولتان نزند كه هر كس با او اعتماد كند نا امیدش مى‏سازد، و هر كس به او چشم طمع نزند بورزد مأیوس و ناامیدش مى‏كند، من شما را بر امرى مى‏بینم هم پیمان شده‏اید كه خشم خدا را بر ضد خود برانگیخته‏اید، و بواسطه آن خداوند از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما روا داشته و رحمتش را بر شما را حرام كرده است

چون زنان و كودكان آرام شدند، امام (علیه السلام) دوباره شروع به سخن كرد و پس از حمد و سپاس خداى تعالى و درود بى پایان بر محمد و آلش، و بر فرشتگان و همه پیامبران چنین فرمود:

حمد و سپاس خداى را كه دنیا را محل فنا و زوال قرار داد، دنیا اهل خود را تغییر مى‏دهد و آنان را دگرگون مى‏سازد، مغرور كسى است كه گول دنیا را بخورد و بدبخت كسى است كه شیفته و فریفته آن بشود، مردم! دنیا گولتان نزند كه هر كس با او اعتماد كند نا امیدش مى‏سازد، و هر كس به او چشم طمع نزند بورزد مأیوس و ناامیدش مى‏كند، من شما را بر امرى مى‏بینم هم پیمان شده‏اید كه خشم خدا را بر ضد خود برانگیخته‏اید، و بواسطه آن خداوند از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما روا داشته و رحمتش را بر شما را حرام كرده است. چه نیكو پروردگارى است خداى ما، و چه بد بندگانى هستید شما، شماایكه به فرمان او اقرار كرده و به پیامبرش محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردید و سپس براى كشتن اهل بیت و فرزندانش یورش بردید، شیطان بر شما مسلط شده است تا خداى بزرگ را فراموش كرده‏اید، ننگ بر شما و بر هدف شما، ما براى خدا آفریده شده‏ایم و به سوى او برمى گردیم.

پس از بیان فوق افزود: اینان مردمى هستند كه پس از ایمان به كفر گرائیدند (و چون بخود ستم كرده‏اند) از رحمت خدا دور باد این قوم ستمگر. در این قسمت از خطبه، امام علت و ریشه انحراف مردم را بررسى مى‏كند و به آنان گوشزد مى‏كند كه شما به خاطر طمع دنیا و وعده‏هایی كه به شما داده‏اند حاضر شدید كمر به قتل فرزند پیغمبر ببندید. و خلاصه زرق و برق دنیاست كه موجب شقاوت و بدبختى انسان مى‏شود.

 

امام حسین

 


قسمت سوم خطبه امام (علیه السلام) در روز عاشورا:


  و اگر گفتارم را باور ندارید، اینك هنوز برخى از صحابه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در قید حیات هستند، مى‏توانید از آنها بپرسید، از جابر بن عبدالله انصارى، ابو سعید خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم، انس بن مالك از اینان بپرسید اینها همه سخنان پیغمبر را درباره من و برادرم از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) شنیده‏اند و بدانید همین یك جمله مى‏تواند مانع شما گردد تا دست از كشتن و ریختن خون من بردارید.


 پارازیت شمر:


در این هنگام شمر متوجه شد ممكن است سخنان امام (علیه السلام) در روحیه افراد لشكر، مؤثر واقع شود و آنان را از جنگ بازدارد، خواست كارى كند تا سخنان امام قطع شود لذا با صداى بسیار بلند فریاد زد و گفت: او خدا را روى یك كلمه عبادت مى‏كند و نمى‏داند چه مى‏گوید؟


حبیب بن مظاهر خطاب به شمر گفت: به خدا قسم من مى‏بینم كه تو خدا را بر هفتاد حرف مى‏پرستى و من شهادت مى‏دهم تو راست مى‏گویى كه چیزى نمى‏فهمى كه او چه مى‏گوید، خداوند قلب تو را مُهر و مُوم كرده است.


حبیب مظاهر نیز از طرف یاران امام حسین (علیه السلام) به او پاسخ داد كه:


و الله انى اراك تعبد الله على سبعین حرفاً و أنا أشهد انك صادق ما تدرى ما یقول قد طبع الله على قلبك! به خدا قسم تو در گمراهى سخت و دشوارى بسر مى‏برى و تو راست میگوئى كه سخن او را نمى‏فهمى زیرا خداوند قلب تو را مهر و موم كرده است.


پس از آنكه حبیب جواب او را داد، امام سخن خود را ادامه داد و فرمود:


اگر در گفتار پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) درباره من و برادرم شك دارید آیا در این واقعیت هم شك دارید كه من فرزند دختر پیغمبر شمایم؟! به خدا قسم در تمام دنیا، نه در میان شما، و نه در غیر میان شما از من، پیغمبر فرزندى ندارد، واى بر شما، آیا كسى را از شما كشته‏ام كه در مقابل خون او مى‏خواهید مرا بكشید؟ آیا مال كسى را حیف و میل كرده‏ام؟ یا براحتى بر كسى وارد ساخته‏ام كه مى‏خواهید مجازاتم كنید؟


اى شبث بن ربعى! و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث! مگر شما نبودید براى من نامه نوشتید كه: میوه هایمان رسیده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در كوفه بر لشكریانى مجهز و آماده به خدمت وارد خواهى شد (در انتظار تو دقیقه شمارى مى‏كنیم!


در مقابل گفتار امام هم سكوت كردند و كسى جوابى نداشت، لذا امام به چند نفر از افراد ناشناس كه در لشكر عمر سعد بودند و برایش دعوتنامه نوشته بودند خطاب و فرمود:


اى شبث بن ربعى! و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث! مگر شما نبودید براى من نامه نوشتید كه: میوه هایمان رسیده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در كوفه بر لشكریانى مجهز و آماده به خدمت وارد خواهى شد (در انتظار تو دقیقه شمارى مى‏كنیم!)؟!


این افراد در برابر سخنان امام پاسخى جز انكار نداشتند و لذا گفتند:


ما چنین نامه‏اى به تو ننوشته‏ایم (فقالو: لم نفعل).


امام (علیه السلام) كه با انكار آنان روبرو شد با تعجب و شگفتى فرمود:


سبحان الله، بلى والله لقد فعلتم عجبا! چگونه منكر مى‏شوید به خدا قسم شما براى من نامه نوشتید.


آنگاه فرمود: اگر هم اكنون از آمدنم ناخشنودید؛ بگذارید به هر جایى از دنیا كه أمن و آرام باشد، بروم.


در اینجا قیس بن اشعث گفت: یا حسین! چرا با پسر عمویت بیعت نمى‏كنى؟ با تو به دلخواهت رفتار خواهد كرد و كوچكترین ناراحتى متوجه تو نخواهد شد.


امام (علیه السلام) در جواب قیس فرمود: تو هم مثل برادرت هستى، مى‏خواهى مردان بنى هاشم بیش از خون مسلم بن عقیل را از تو انتقام بگیرند؟ لا والله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا أفر فرار العبید نه به خدا قسم، نه دست در دست آنان مى‏گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ با دشمن فرار خواهم كرد. پس از آن آیه قرآن را كه داستان موسى را در برابر لجاجت فرعونیان نقل میكند قرائت فرمود:انى عذت بربى و ربكم أن ترحمون… من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه مى‏برم كه گفتار مرا قبول نمى‏كنید، پناه مى‏برم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر شخص متكبر و سركشى كه بروز ایمان نمى‏آورد.


در این هنگام سخن امام به پایان رسید، شتر خود را خواباند و به عقبه بن سعمان فرمود آن را عفال كند.(1)


 پی نوشت:


1- در تاریخ طبرى، ج 7، ص 331 طبع لیدن نوشته است: در همین حال سپاه عمر سعد بر او یورش بردند و دور حسین بن على را احاطه كرده و او را مانند حلقه انگشترین در میان خود گرفتند.


  منبع:


 


مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم‏ (ره)، مترجم‏: عبدالرحیم عقیقى بخشایشى

اى مردم! به من بگوئید من چه كسى هستم؟ آنگاه بخود آئید و خویشتن را نكوهش كنید، و ببینید آیا كشتن و هتك حرمت من براى شما جایز است؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر من فرزند وصى و پسر عموى پیغمبر شما نیستم؟ مگر من پسر كسى نیستم كه او پیش از همه مسلمانان ایمان آورد؟ و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق كرد؟

آیا حمزه سید الشهداء، عموى پدر من نیست؟

آیا جعفر طیار عموى خود من نیست؟

 مگر شما سخن پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را درباره من و برادرم نشنیده‏اید كه فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟ اگر سخنان مرا تصدیق مى‏كنید، اینها همه حقند و كوچكترین خلاف واقعى، در آنهانیست، زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزى كه فهمیده‏ام خداوند بر دروغگویان غضب كرده و دروغ را به خودش برمى‏گرداند، هرگز دروغ نگفته‏ام.

 نظر دهید »

وقایع تاسوعای سال 61 هجری

13 آذر 1390 توسط یاسین


امام حسین

روز نهم ماه محرم الحرام سال 61 هجری كه معروف به تاسوعا است ، آخرین روزى بود كه امام حسین علیه السلام و یارانش شبانگاه آن را درك كرده بودند و این روز به شب عاشورا پیوند خورد.  بدین جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بیت علیه السلام از اهمیت بالایى برخوردار است . در این روز مهم ، چند رویداد سرنوشت ساز در سرزمین كربلا واقع گردید كه به آن ها اشاره مى كنیم :




ورود لشکر تازه نفس دشمن به کربلا


در این روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد، و شمر نامه ابن زیاد را آورد.(1)

امان نامه برای فرزندان ام البنین علیهاالسلام

در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . (2) آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید و بانگ برآورد: «أین بنو اختنا»؛ پسران خواهر ما کجایند؟ ولی آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.

حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟ شمر گفت: من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.

امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود

حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود: «لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد؟!» (3)

 

محاصره خیمه های آل الله

امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.(4)

 

امام حسین

 


مهلت برای راز و نیاز

وقتی عمر سعد لشکر را آماده جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد، حضرت به برادرش عباس علیه السلام فرمود : نزد دشمنان برو و به آنها بگو امشب را به ما مهلت بدهند چرا که : «و هو یعلم انی احب الصلاة له و تلاوة کتابه» (خداوند می داند و گواه است که من و نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم).


پس حضرت عباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و ازآنها شب عاشورا را برای نماز وعبادت مهلت خواست عمربن سعد درموافقت با این درخواست مردد بود وسرانجام ازلشكریان خود پرسید كه : چه باید كرد؟


عمروبن حجاج گفت : سبحان الله اگراهل دیلم ( كنایه ازمردم بیگانه ) و كفار از تو چنین تقاضائی می كردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كنی .


قیس بن اشعث گفت : درخواست آنها را اجابت كن بجان خودم سوگند كه آنها صبح فردا با توخواهند جنگید .


ابن سعد گفت : بخدا سوگند كه اگربدانم چنین كنندهرگز با درخواست آنها موافقت نكنم.(5)


و عاقبت فرستاده ابن سعد به نزد حضرت عباس بن علی علیه السلام آمد و گفت :


ما به شما تا فردا مهلت می دهیم اگرتسلیم شدید شما را به نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم فرستاد واگر سرباززدید ، دست ازشما برنخواهیم داشت


.(6)

 

 

اتمام حجت با اصحاب

در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.(7)

 

پی نوشت:

1)      اعلام الوری، ج1 ، ص455؛ فیض العلام، ص146.

2)      همان؛ بحار الانوار ، ج44، ص361.

3)      از مدینه تا مدینه، صص381_382.

4)      کافی، ج4، ص 174.

5)      مقتل الحسین مقرم،ص 212.

6)      الارشاد مفید، ج2، ص91.

7)      مناقب ابن شهر آشوب، ج4 ، ص107.


فرآوری: امین

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 

 

 نظر دهید »

نزدیک ترین راه به سوی خدا

13 آذر 1390 توسط یاسین


خداشناسی

درباره خداشناسی از دورترین زمان تا امروز کتابها نوشته شده و بحثها و گفتگوهای فراوانی در میان دانشمندان و غیر دانشمندان بوده است. هر کدام برای پی بردن به این حقیقت راهی را انتخاب کرده اند اما از همه راهها، بهترین راهی که می تواند ما را به زودی به این مبدإ بزرگ جهان هستی نزدیک سازد راهی است از درون خود بنابر این سری به اعماق وجود خود می زنیم و ندای توحید را از درون جان خود می شنویم. برای شنیدن آن لازم است در این موضوعات تأمل کرده و بیندیشیم.


 


1- دانشمندان می گویند: هر انسانی را که فکر کنید، از هر نژاد و هر طبقه ای که باشد اگر او را به حال خود واگذارند و تعلیمات خاصی نبیند و حتی از گفتگوهای خداپرستان و مادیها عریان شود، خود بخود متوجه نیروی توانا و مقتدری می شود که مافوق جهان ماده است و بر تمام جهان حکومت می کند. او در زوایای قلب و اعماق دل و روان خویش احساس می کند که تدائی لطیف و پر از مهر و در عین حال رسا و محکم وی را به طرف یک مبدإ بزرگ علم و قدرت که ما او را خدا می نامیم می خواند. این همان ندای فطرت پاک و بی آلایش بشر است.

تاریخ به ما نشان می دهد قدرتمندانی که در لحظات آرامش و عادی حتی از بردن نام خدا ابا می کردند: هنگامی که پایه های قدرت خود را متزلزل و کاخ هستی خود را در حال فرو ریختن می دیدند دست به دامن این مبدإ بزرگ می شدند و ندای فطرت را به روشنی می شنیدند

2- ممکن است غوغای جهان مادی و زندگی روزانه و زرق و برقهای حیات، او را به خود مشغول سازد، و موقتاً از شنیدن این ندا غافل شود، اما هنگامی که خود را در برابر مشکلات و گرفتاریها مشاهده می کند، هنگامی که حوادث وحشتناک طبیعی همانند سیلها و زلزله ها و طوفانها و لحظات پر اضطراب یک هواپیما در یک هوای نامساعد و خطرناک به او حمله ور می شوند، آری در این هنگام که دست او از تمام وسائل مادی کوتاه می گردد و هیچگونه پناهگاهی برای خود نمی یابد، این ندا در درون جان او قوت می گیرد، احساس می کند که از درون وجودش قدرتی او را به سوی خود می خواند، قدرتی که برتر از تمام قدرتهاست، نیروی مرموزی که همه مشکلات در برابر او سهل و ساده و آسان است.

کمتر کسی را می توانید پیدا کنید که در برابر حوادث سخت زندگی چنین توجهی را پیدا نکند و بی اختیار به یاد خدا نیفتد و همین موضوع است که نشان می دهد ما چقدر به او نزدیکیم و او چقدر به ما نزدیک است او در روح و جان ماست. البته ندای فطرت همیشه در درون جان آدمی هست ولی در این لحظات قوت بیشتری می یابد.

3- تاریخ به ما نشان می دهد قدرتمندانی که در لحظات آرامش و عادی حتی از بردن نام خدا ابا می کردند: هنگامی که پایه های قدرت خود را متزلزل و کاخ هستی خود را در حال فرو ریختن می دیدند دست به دامن این مبدإ بزرگ می شدند و ندای فطرت را به روشنی می شنیدند.

تاریخ می گوید: هنگامی که فرعون در میان امواج خروشان، خود را گرفتار دید و مشاهده کرد، آبی که مایه حیات و آبادی کشور او و سرچشمه، تمام قدرت مادیش شده بود، اکنون فرمان مرگ او را اجرا می کند و در برابر چند موج کوتاه عاجز مانده و دستش از همه جا کوتاه است، فریاد زد: “الآن اعتراف می کنم که جز خدای بزرگ موسی هیچ معبودی نیست” .

این ندا در حقیقت از درون فطرت و جان او برخاست. نه تنها فرعون، تمام کسانی که در شرایط او قرار می گیرند، همین ندا را به روشنی می شنوند.

هنگامی که به کشتی سوار شوند و ضربات طوفان و امواج کوه پیکر، آنها را به مرگ تهدید کند خدا را از روی اخلاص می خوانند، اما هنگامی که خداوند آنها را نجات داده و به ساحل نجات آورد، او را فراموش کرده و دامن بتها را می گیرند

4- خود شما هر گاه به اعماق دلتان مراجعه کنید تصدیق می کنید که نوری در آنجا می درخشد و شما را به سوی خدا می خواند، شاید بارها در زندگی حوادث مشکل و طاقت فرسا و بن بست ها برای شما پیش آمده که دستتان از تمام وسائل عادی برای حل آن کوتاه شده است در آن لحظات حتماً این حقیقت به ذهن شما آمده که نیروی مقتدری در این عالم هستی است که می تواند آن مشکل را به راحتی حل کند. در این لحظات، امید آمیخته با عشق به آن مبدإ روح و جان شما را در برگرفته و ابرهای تیره و تار یأس را از قلب شما دور ساخته است.

آری این نزدیکترین راهی است که هر کس از درون جان خود می تواند به سوی خدا و مبدإ بزرگ جهان هستی بیاید.

“فاذا رکبوا فی الفلک دعواالله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البراذاهم یشرکون” (عنکبوت /65)

هنگامی که به کشتی سوار شوند و ضربات طوفان و امواج کوه پیکر، آنها را به مرگ تهدید کند خدا را از روی اخلاص می خوانند، اما هنگامی که خداوند آنها را نجات داده و به ساحل نجات آورد، او را فراموش کرده و دامن بتها را می گیرند.


بخش اعتقادات تبیان

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

عطر باران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس